سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

یک دهه مادری

1393/5/31 18:04
نویسنده : مامان پسرها
822 بازدید
اشتراک گذاری

می خواستم از ده ساله شدن مادری ام بنویسم اما...

 

مدام فکر می کنم مادران فلسطینی این روزها توی وبلاگ هایشان چه می نویسند؟

پسندها (3)

نظرات (8)

سمانه
31 مرداد 93 18:29
زینب جان، انگار که اصلا حتی در فضای مجازی هم فراموش شدن...
mahtab
1 شهریور 93 0:21
پس تولد پسرارشدتونه؟مبارکا باشه کم ننويسين...من منتظر پستهاي جديدتونم هميشه درابتداي مسير اشتاييمون خيلي کم پيدايين!
مامان پسرها
پاسخ
بله. ممنونم. ان شاء الله که مفید باشه. چشم سعی می کنم زودتر به روز کنم.
مسیر
1 شهریور 93 3:50
سلام زینب جان ممنونم از حضورتون خیلی فکر کردم به اسمتون ولی یادم نیومد اگرچه بسیار آشنا بود شما کجا درس می دادین و چه درسی؟
مامان پسرها
پاسخ
سلام خانوم! ما توی یه گروه بودیم اگه یادتون باشه. یعنی واقعا منو نشناختین؟ انشا، راهنمایی روشنگر!
هم اندیش
1 شهریور 93 14:18
سلام خسته نباشی مادر!! چقدر نام زیبایی ست مادر!نامی که سالهاست با هاش گریه کردیم و خندیدیم و بهترین مارد دنیا رو به ذهنمون میاره منم امروز تو فکر بودم که چرا دیگه هیچ حرکتی برا کمک بهشون نمیکنن!!!!
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیز جان! ممنونم. ان شاءالله به زودی صاحب این مقام بشی! نمی دونم. انگار سر شدیم. انگار تاکتیک های روانی شون اثر کرده. انگار کشته شدن مسلمونا داره برامون عادی می شه.
مسیر
1 شهریور 93 22:08
وای زینب جوب شمایی؟ مامان علی؟ من هی می خوندم فامیلیت سیدحسینی باشه به عقلم جور نمی شد! نمی دونستم همسرت سید هستن. حسین اسم پسر دومتونه؟ زنده باشن هردو ان قدرکم وقت بودم نشده بیام سرفرصت پستاتو بخونم.
مامان پسرها
پاسخ
بله! خود خودمم! البته که حالا خیلی چیزای قابل داری نیستن. خییییلی حس جالبی داشتم یهو پیداتون کردم ها!!
مامان گلشن
4 شهریور 93 17:23
مامان نازنین زهرا
7 شهریور 93 11:07
سلام من جدیدا باهاتون آشنا شدم وباافتخار وبااجازه به دور همی وبلاگم دعوتین یه چیز خیلی دردآورتر اینکه یه جوری انگار اکثرمون در مورد غزه سر شدیم ...گاهی ترجیح میدیم نبینیم نشنویم...مثل شنیدن خبر فوت عزیزی که اولش تموم وجودمونو میسوزونه وبعداز یه مدتی....خدایا ببخشمون
مامان پسرها
پاسخ
سلام گلی! منونم از دعوتتون. در مورد غزه درست می گین. خدا رو شکر که مقاومتشون بی ثمر نبود.
هم اندیش
8 شهریور 93 22:49
سلام خواهرجونم وای نگو که دلم یه جاهایی براش ضعف میره یعنی میشه منم مادر بشم!!! چقد این اسم سنگینه...
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیزم! ان شاءالله به زودی! ولی واقعا سنگینه! من خودم هنووووز عادت نکردم.