و علی الله فلیتوکّل المتوکّلون
پسرها دارند بازی می کنند. صدایشان را می شنوم. یک دفعه محمدحسین با اضطراب و بلند فریاد می زند: منو نگیر! منو نخور!
چند لحظه بعد توی اتاق روی پای من نشسته و خودش را فرو کرده توی بغلم. سیدعلی با ماسک خودساخته اش وارد اتاق می شود و به سمت محمدحسین می آید در حالی که صدایش را کلفت کرده و می گوید: می گیرمت!
محمدحسین این بار با اطمینان و آرامش جواب می دهد: نمی تونی!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی