سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

یا مجیب!

1392/10/15 9:17
نویسنده : مامان پسرها
924 بازدید
اشتراک گذاری
محمدحسین مدام سراغ مامان بزرگ و بابابزرگ را می گیرد. می گویم رفته اند کربلا. وقتی برگشتند، می رویم دیدن شان. تلویزیون پیاده روی اربعین را نشان می دهد. کربلا را. محمدحسین می گوید: مامان بریم اینجا. می گویم: دعا کن بریم. زیر لب چیزی زمزمه می کند. می گوید: مامان! دعا کردم. بریم!

کاش همین قدر کودکانه به استجابت دعاهایم ایمان داشتم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

بیوتن
15 دی 92 11:04
قطعا با کریمان کارها دشوار نیست و این را محمد حسین بهتر از ما می فهمد ای کاش اینهمه مدرن نشده بودیم... ای کاش از درک ناب فطریمان چیزی مانده باشد... راستی سلام خواهر. بازم خوابتونو دیدم. نمی دونم کربلا بود یا مشهد که ملاقاتتون کردم! تازه چهره هم یادمه
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیز! مگر این که دوستان خوبی مثل شما خوابمون رو تو این جاهای خوب ببینن. حالا چه شکلی بودم؟
زینب م
15 دی 92 12:08
بزرگ بودن را دوست ندارم... من دلم نگاه های کودکی ام را میخواهد... و یقین هایش را...
مامان پسرها
پاسخ
منم! خییییلی دلم برای کودکی تنگ میشه! روزگار کودکی برنگردد دریغا!
زندگی
15 دی 92 12:16
چقدر یقین...
مامان پسرها
پاسخ
چقدر ایمان!
نیلوووووووو
15 دی 92 14:12
سلام قربونش برم الهی
مامان پسرها
پاسخ
سلاااام! خدا نکنه عزیزم!
زهرا مامان
15 دی 92 15:46
راست گفتی مامان پسرا جان مثل دختر ما که میگوید کاغذ و خودکار بیاور تا اسممان را برای کربلا بنویسم، در جواب من که: وقتی دخترم میگوید مامان برویم کربلا می گویم همینطوری که نمیشود باید اول اسممان را بنویسیم و ..... امروز هم آهی از نهاد سینه برآورد که کاش کربلا بودیم، یعنی واقعا می داند آنچه را میگوید؟ چون مدتی بود که درباره اش حرف نزده بودیم.
مامان پسرها
پاسخ
آدم چه می دونه چی تو فکر و دل این فسقلی ها می گذره؟ آدم چه می دونه اونا با فطرت پاک و دست نخورده شون با اون معصومیتشون چه جوری با معصومین ارتباط دارن؟
موهبت
16 دی 92 8:00
سلام عزیز خدا ماشالا به گل پسرت کودکانه باور دارم که میشه، امسال تا خود روز اربعین هنوز منتظر بودم که بریم، ذهنم کودکانه زمان و مکان رو به هم پیوند میداد و رد دعاشو میگرفت تا خود بارگاه هنوزم باورم نیست که وقتش گذشته و نرفتیم... اما بعد! یه پیشنهاد برای وبلاگ انگلیسی زبانتون (مون): تصویر چاشنیش کنیم این سه تا عکسو ببین پیشنهاداتمه برای ever perfumed http://aghigh.ir/files/fa/news/1392/9/21/29965_973.jpeg http://8pic.ir/images/51002466868335119470.jpg http://upload7.ir/images/48235785758672369765.jpg
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیز! خیلی هم خوبه! راستش یه ذره تنبلی کردم برای سر و کله زدن با میز کار این وبلاگ جدید. حتما با عکس خیلی جذاب تر و رنگی تر می شه. کلا یک مدیر هنری می خوایم! برای قالب و هدر و ...
تسنیم
17 دی 92 18:47
سلام عزیزم چقدر این 3 ساله ها شبیه هم هستند. زهرای 3 ساله من میگه :امام حسین مارو دعوت میکنه بریم کربلا. کاش من هم مثل اونها خودم و زلال نگه می داشتم...
مامان پسرها
پاسخ
عزییییزم! انشاءالله که همین طوره!
مامان ابوالفضل
17 دی 92 23:59
سلام دوست عزیزم .ما آپیدیم خوشحال میشم بیای پیشمون.
مامان پسرها
پاسخ
سلام! انشاءالله!
مامان علیرضا
18 دی 92 9:18
سلام ای به فدای این قلب های پاک و ب ی الایش کودکان خاله یه دعا هم برای ما بکن راستی نظر گذاشتن در این وبلااگ انگلیسی پرا سخت می باشد به زور از من ادرس ایمیل میخواد بعدم اینجوری نیست که خودم بنویسم تا میزنم میره یه سایت باز میکنه منم انگلیسیم ضعیف نفهمیدم ادرس ایمیل جدید باید بسازم ی اادرس خودم بنویسم اخه ادرس خودم قبول نکرد خلاصه که ما بی خیال نظر گذاشتن شدیم ولی با کمک گوگل ترنسلت خواندیم وبلاگتان را چقدرم گوگل ترنسلت خوب ترجمه کرد!!!!!!!!!!!!!!
مامان پسرها
پاسخ
عزیییزم! ببخشید دیگه! من هنوز نمی دونم اونجا دقیقا سیستمش چه جوریاس. شما که اینو گفتی رفتم تنظیماتشو چک کردم. دیفالتش این جوری بود که ایمیل بخواد. حذفش کردم. دیگه راحت باش! و از گوگل ترنسلیت لذت ببر!
صهبا
18 دی 92 11:23
سلام . مامان مهربون . چند وقتی است با وبلاگ تون آشنا شدم . نکته های جالبی می نویسید. به فراخور حالمان استفاده می کنیم. خدا پسر های نازنین تان را در پناه خودش حفظ کند و به شما سلامتی بدهد. خوشحال می شم به ما هم سر بزنید. با اجازه لینکتان می کنم.
مامان پسرها
پاسخ
سلام و ممنون! در اولین فرصت چشم!
بیوتن
18 دی 92 23:44
قد بلند، رنگ پوست روشن اما نه خیلی خیلی سفید! تیپ ساده و با مقنعه. لاغر. بینی کشیده و صورت بیضی تقریبا پر!!! حالا نکنه یکی دیگه بوده خودشو جای شما جا زده؟؟!! امان از دنیای مجازی که خواب دیدنمونم دیگه مث آدم نیس دور از جون شما قبلا خواب یکی رو میدیدم که اقلا میشناختیمش. حالا تو خوابم با یه عده ارتباط داریم که خودمونم نمیدونیم اصلا میشناسیمشون یا نمیشناسیم؟بعد هی قوه خیال کارش زیاد میشه و مجبور میشه از روی ویژگی هایی که میدونه، چهره سازی کنه و رفتارسازی کنه! حالا این وسط منم که خوابای متنوع و داستانی با حضور آشنایان دور و نزدیک، زیاد میبینم کلا کارم به طور ویژه ای زیاد میشه! جدا از شوخی، بچه شیعه های محب اهل بیت(ع) که منم یه چن وقتیه خودمو یواشکی بینشون جا زدم، یه جور خاصی همدیگه رو میشناسن...یه چیزی تو مایه های طینت واحد و اضافه ی گل.. التماس دعای ویژه
مامان پسرها
پاسخ
عزیییزمی! خیلی به این توصیفات خواب دیدنت خندیدم! واقعا هم همین طوره. منم بدجور به یاد شما و دوستای گل دیگه ام هستم. با این که همو ندیدیم ولی انگار هزار ساله با هم دوستیم. محتاج دعای شما هستیم کربلایی!
زهرا رقیب
18 دی 92 23:44
مامان علیرضا راس میگه زینب جون بنده هم نتوانستم نظر بذارم! چون جی میلمو قبول نکرد البته ایراد از سیستم خودمه ها ! در هر حال من که هنر ،منر ندارم! اگه وب خارجیه ،آبدارچی خواست ما هستیم
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیزم! اختیار داری. برات میل زدم.
بیوتن
18 دی 92 23:47
وای اون شکلکه چرا اینجور می کنه؟ چرا هی موهاشو میکنه؟! بلا به دور! اشتباه شد خواهر یه وقت فکر نکنین ما اینجور می کنیما!
خاله زهرا
21 دی 92 7:44
بيوتن جون فكر كنم شما چيزى كه ديدى زينبى بوده كه محكم خورده به من ، چون اينكه گفتى ملغمه اى بود از ما دوتا ، البته اون با مقنعه اش هم اشتباه بود چون ما خانوادگى بلد نيستيم مقنعه سر كنيم ولى قد بلند و لاغر و بينى كشيده ديدى خود خود زينبه
مامان پسرها
پاسخ
اون مقنعه رو خوب اومدی!
طراوت
22 دی 92 17:30
چقدر بامزه بود و بااعتقاد خدا حفظش کنه
مامان پسرها
پاسخ
ممنون!
درمانده
24 دی 92 14:41
سلام منتظر جوابتون هستم.
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیزم! منم آماده شنیدن هستم.