خوشه ها
محمدحسین ماژیک سیدعلی را می خواهد. ماژیک های لایتر رولی با رنگ مشخص برای درس فارسی و کارهای درسی اش است. سیدعلی ماژیک را نمی دهد. محمدحسین مدام گریه می کند. بالاخره طاقتم طاق می شود و از سیدعلی خواهش می کنم ماژیکش را بدهد. سیدعلی زیر بار نمی رود. می گوید: تموم می شه! مال مدرسه امه. می گویم: بده بهش! تموم شد یکی دیگه می گیریم. باز قبول نمی کند. می گویم:من دارم "می بینم" که محمدحسین تمومش می کنه. مگه خودم اینو نگرفتم؟ می گم یکی دیگه برات می گیرم دیگه!
خدایا! ایمان ما را آن چنان قوی کن که به تو اعتماد داشته باشیم. هر چه داریم از توست. ما فقیر مطلقیم و تو غنای محض. اما وقتی می گویی: "ببخشید. من به شما هفت صد برابر می دهم"، باور نمی کنیم. دل خوش کرده ایم به این ناچیزها. "می ترسیم" از دستشان بدهیم.
خدایا! خود را در باور ما متجلّی کن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی