سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

زندگی؟

1392/9/23 17:48
نویسنده : مامان پسرها
511 بازدید
اشتراک گذاری

قبل تر از این سونوگرافی رفتن خیلی رسم نبود. غالبا جنسیت بچه با به دنیا آمدنش معلوم می شد. مادر من اما خواب شهید فرهاد نصیر قرچه داغی، را دیده بود. در مراسم روز عقدش با دختری قدبلند و سبزه رو. مادرم همان موقع فهمید باید دنبال یک اسم دخترانه بگردد برای نوزادش.

******

مراسم هیئت میثاق با شهدا را دوست دارم. اصلا یک جور دیگر است. روضه هایش زنده است. مال الان توست انگار. مقتل عاشورایش حماسه ای تاریخی نیست که بخوانی و رد شوی. انگار من روزهایی از عمرم را همان جا توی دانشگاه امام صادق جا گذاشته ام. کنار همان مقتل خوانی ها. توی آن چند روز محرم.

آن جا چند نفر هستند که هر چند گمنامند اما گواهی می دهند به عشق و شوری که در این روضه هاست. امید می دهند که هنوز امام عشق، اذن می دهد اگر لایق باشی! آن جا انگار کسی هست که مدام در پس زمینه صدای میثم مطیعی می خواند: در باغ شهادت باز، باز است...

این روزها توی خانه و ماشین مداحی های هیئت را گوش می کنم. چیزی از من آن جا مانده و بقیه کش آمده و الان است... این جاست.... این روضه های سید الشهدا مرا وصل می کنند به آن چیز جا مانده!

"پندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده ایم؛ اما حقیقت آن است که شهدا مانده اند و زمان ما را با خود برده است."      زمان مرا با خود برده!.... آی سید شهید!....  اگر تو این جمله را نگفته بودی، خودم هم نمی دانستم چه حالی دارم!

******

چند روز است با خودم فکر می کنم پسرها را بسپارم دست یک شهید. که از آن بالا و از ورای زمان نگاهشان کنند و هوایشان را داشته باشند. امروز خیـــلی اتفاقی برخوردم به این وبلاگ ، به این طرح. انگار همه چیز مثل یک پازل کنار هم چیده شده.

دوست شهید تو کیست؟ من؟ مادرم خواب دیده بود... فرهاد نصیر قرچه داغی!

با خیال این که احتمالا فقط اسمش در قطعه شهدا بهشت زهرا باشد، اسمش را سرچ می کنم. اما... عکس و خاطره لحظات شهادتش هم توی نت هست.

امروز حال من خوب است.


پ.ن بی ربط: امروز محمدحسین توی یک موقعیت کاملا بی ربط، واضح و کامل گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. بی هیچ تمرین مستقیمی!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (27)

مامان ابوالفضل
23 آذر 92 18:30
ممنونم دوست خوبم .با خوندنش قلبم لرزید با دیدن عکساشون بی اختیار اشکام جاری میشن واقعن اونا زندن وما هیچ ///خیلییییییییییییییی ممنووووووون/// رفتم یه شهید انتخاب کنم .
مامان پسرها
پاسخ
سلام! می دونی! انگار اول اونان که ما رو انتخاب می کنن!
نیلوووووووو
23 آذر 92 19:51
سلام عزیزم، چه سعادتیه هم نفس آدم یه شهید باشه، در گوشی بگم منم یه شهید دارم البته گمنامه و توو هویزه است! عاشقشم یه ارتباط روحی عمیقی باهاش داشته و دارم ان شاءالله پسرا زیر سایه مولا همنشین شهدا بشن
مامان پسرها
پاسخ
سلام خانوم گل! خوبی؟ خوش می گذره انشاءالله؟ انشاءالله!
سیده فاطمه
24 آذر 92 0:49
خدمت رسیدم عرض ارادت کنم و جواب سلامی رو که تو وبلاگ روزهای مادرانه داده بودی بدم: سلام علیکم و رحمه الله و برکاته و چقدر خوبه دوستان زیبایی مثل شما داشتن..
مامان پسرها
پاسخ
و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته خوب که نیستم ولی سعی می کنم خودمو به خوبا بچسبونم!
زهرا مامان
24 آذر 92 1:53
مامان ابوالفضل
24 آذر 92 17:35
بله حق باشماست .ولی آخه من؟؟؟ بعید میدونم منو انتخاب کنن/باید خودمو بچسبونم بهشون راستی عاشق نوشته هات شدم دعا کن برام
مامان پسرها
پاسخ
عزیزم! لطف داری! من محتاجم به دعا!
مامان حسین
25 آذر 92 1:04
سلام فردا همسرم میره کربلا. دلم هوای امام حسین داره.زینب جان وای که چه خوب گفتی از هیات میثاق با شهدا که حال و هوای دیگری دارد من هم تمام وجودم در داننشگاه امام صادق جا مانده .اصلا حال و هوای دیگری دارد .همسر من روزی پیاده روی اربعین را از هیات میثاق با شهدا دارد .برام دعاا کنید که از حسرت رفتن به کربلا نمیرم
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیزم! من پر از یا لیتنایم تو کجایی؟ من کجایم؟ من دلی تنگم که هر شب می بری تا کربلایم تو هم منو دعا کن عزیز!
موهبت
25 آذر 92 10:58
سلام بهله منم موافقم که ادامه بحث وبلاگ جدید بیاد اینجا، کاش رضوان هم بود میاد انشالا مامان پسرای عزیزم من که رفتم اسممو تو گوگل ترجمه کردم که با ترجمش بیام اونجا! در این حد پایه ام من! نظرت چیه برای اینکه کم کم دستت بیاد از تصویر گذاشتن شروع کنی؟ مثلا یه توصیف کوچولو از عزاداری ها با عکساش یا توصیف کوچولو از رهبر داشتن(آخی، خودم چقدر حال کردم از تصورش) و عکس. حس خودت رو. به همراه لینکش مثلا نظرزت راجع به ترجمه روضه هامون چیه؟ ترجمه داستان حضرت رقیه، ترجمه داستان حضرت عباس، ترجمه شعرا؟ نظرت راجع به معرفی اربعین چیه؟
مامان پسرها
پاسخ
سلام موهبت جان! من یه زمانی برا خودم خوب انگلیسی بلد بودم. جوری که تو دانشگاه ۲۰++ می گرفتم و استادمون به بچه ها می گفت این نمره واسم کمه. اما الان خییییلی وقته کاری نداشتم باهاش. یعنی گاهی وبلاگا و سایتای انگلیسی رو می خونم اما نوشتن نه! حالا من ایده ام این بود که از گفتن فضایل نبی اکرم شروع کنیم. بعد بقیه حضرات معصومین. ما خوبی هاشون رو که بگیم قطعا همه آدما دوستشون دارن. حالا کم کم وارد روضه میشیم. طرف وقتی شناخت و دوست داشت روضه براش معنی میده. منتظر نظرت هستم.
زهرا رقیب
25 آذر 92 13:03
ببخشید من پابرهنه میپرم وسط هااا(با اجازه مامان پسرای عزیزوموهبت جوون) همسرم برای مرکز عاشورای شهرمون ، مقتل خوانی ها و رجز خوانی ها و...رو ترجمه می کنه به ترجمه متون اسلامی کم وبیش وارده خوش حال میشم اگه کمکی برمیاد از دستمون بگید
مامان پسرها
پاسخ
اختیار داری! هر جای بحث خواستی بپر! خیلی هم خووووب! اگه میشه برای شروع کار من چند تا متن می فرستم تا ترجمه کنن. میشه یعنی؟ شما ایرانید دیگه؟
زهرا رقیب
25 آذر 92 17:21
اره بابا خیلییی هم ایرانم مشکلی نیست مامان پسرا جووون،فقط خعلی طولانی نباشه لطفا، چون همسر محترم ما!پایان نامه داره!سر کارش هم هست خو! اینا همه غیر از اون ترجمه هاس، ولی خو پایه این کارا هم هس خوشحال میشم کمکی ازم بربیاد یه چیز دیگه هم (البته یه فکر خام ه )اینکه مثلا تو یکی از سرور های وبلاگ اون ور دنیا! مثل همین بلاگ ، چند تا وب خانوادگی راه بندازیم (هر نفر یکی) با جملات کوتاه وعکس برای معرفی یه زندگی ساده ی ایرانی اسلامی! از عکس غذا گرفته تا عکس باغچه مون ! و سبک زندگی!و عزاداری و جشن میلادو دعای فرج و ... با یه توضیح کوتاه برای اینکه بدونن (دور از جونمون!)ما مسلمونا غول بی شاخ ودم نیستیم ! فقط اینکه چطور اون وب بازدید کننده ش زیاد شه و به درد بخور تر شه دیگه ...هم اکنون نیازمند یار یسبزتان هستیم!
مامان پسرها
پاسخ
آره! اینم خیلی خوبه! روش فکر می کنم. راستی من میلتو دارم؟
مامان پسرا به مامان علیرضا
25 آذر 92 18:10
عزیزم! اگه کتاب مذهبی می خوای باید برم اون لیستو دوباره چک کنم. ولی الان چند تا کتاب شعر برات می ذارم. - از آسمون تا اینجا- مجموعه شاعران- کانون پرورش فکری (مجموعه اس) - شعرهای من و بابا- ناصر کشاورز- بنفشه (قدیانی) - ترانه های نوازش- مصطفی رحماندوست- کانون پرورش فکری - لالایی بهاره، تابستانه، ...(چهار فصل جدان)- مریم اسلامی- بنفشه - ترانه های نی نی کوچولو- ناصر کشاورز- نشر رویش این آخری رو بچه ها دوست تر دارن. - من و مامان و بابام- ناصر کشاورز- کتاب های پروانه-(انشارات آستان قدس)
زهرا رقیب
25 آذر 92 19:50
مامان پسرا جووون ایمیلم : zari13788@gmail.com
مشکاة
25 آذر 92 21:07
سلام زینب جونم...وای من تمام بدنم لرزید از خوندن این داستانی که نوشته بودی...خوششش بحال تو و مامانت...حسودیم شد راستش! در مورد وبلاگه هم، من چون خیلی آدم بدی هستم، و خیلی هم تنبلم، میخوام فیدبکی که موهبت جان ازم خواسته بودن در مورد همون کامنتی که اینجا محور بحثه-همین جنگ نرم و اینا- اینحا بنویسم..موهبت جونم، زینب جونم، شرمنده م...میخوام بگم که یه خورده این چیزهایی که علمای اسلام! تعریف میکنن از اسلام آوردن این جماعت، به نظر و تجربه شخص من، از واقعیت دوره. یعنی اینها اینقدر بی درد و "بی سوال" هستن که خیلی سخته باهاشون بخوای حرف بزنی در مورد مسایل عمیق و جدی. مگر اینکه واقعن سوال داشته باش و طالب باشن...من که بدجوری به دیوار خوردم خودم در این زمینه بهر حال بنده یه خورده تجربه تعامل واقعی با این خارجکی جماعت دارم تو معرفی سلام و اینها. اگه خواستین رو منم حساب کنین. ایده ای زهرا جون گفتنم خیلی عالیه. چون دقیقن عبارت غول بی شاخ و دم، عبارت بسیــــــــار درستیه عزیزم! بعدشم من یه ایده خام دارم برای معروف کردن وبلاگتون. یا حداقل بهتره بگم برای معرفی وبلاگتون توی فضای بین المللی مخلص همه تون. مشکاة ممنون مشکات جان! تو نگفته بودی هم روت حساب کرده بودیم. راستش گفتم من چند وقت بود به این ایده داشتم فکر می کردم و این کلیپو یه نشونه برای خودم و وظیفه ام تلقی کردم. قطعا شما خیلی بیشتر می تونی تو مخاطب شناسی نظر بدی. ولی منم فکر می کنم آدما خوبی رو دوست دارن. ما فقط وظیفه مونه خوبی رو نشونشون بدیم. خوبی اهل بیتو و پیامبر رو. خوبی مسلمونا رو. از تمام ایده های شمام استقبال می کنیم شدید!
موهبت
26 آذر 92 8:38
زینب جان هرچی شما بگی منظورم از روضه هم روضه ی روضه هم نبودا. قصه گونه منظورم بود اون قسمتهاییش که غم داره. الان با این صحبت شما، پیشنهادمو تکمیل میکنم میگم قصه های کوتاه کوتاه بگیم، خییییییییییییییعلی کوتاه. پیشنهادم اینه که هرکدوممون هرقصه ای که تونستیم بیابیم یا بنویسیم! فارسیشم بذاغریم تو وبلاگ خودمون. البته زهرارقیب هم خوب میگه میشه نفری یه وبلاگ جدا داشته باشیم ولی بیشتر کار می بره.شاید خوبتره با همین یکی شروع کنیم ببینیم چند مرده حلاجیم مشکاة عزیزم بح بح فکر میکردم کامنتمو تو کامنت دونی خادم جون ندیدی، خداروشکر که دیدی معلومه که روت حساب وا کردم، معلوم نیست؟ بقیشم بوگو خب زینب عزیزم وبلاگ مادرانه هم دوست دارن به ما کمکی بکنن؟ مامان پری بود دیگه؟ خواهرت؟ در مورد مکان زهرا رقیب هم من میدونم من میدونم
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیزم! منم ایده ام همین مینی مال نویسی بود. پیشنهاد وبلاگ فارسی در کنارش هم خوبه. می تونیم تبادل نظرامونو اونجا بکنیم. البته اگه بخواد کار گروهی باشه حتما یه فضایی می خوایم. من خیلی وارد نیستم به این چیزا. شما جوون ترا بگین! مامان پری هم خواهرمه. اما صاحب وبلاگ مادرانه نیست. حتما می کشونمش تو بازی!
مامان علیرضا و حسین
26 آذر 92 10:46
اومده بودم جواب خصوصی تو بدم که این کامنت های بالا رو خوندم. خیلی دقیق نفهمیدم موضوع چیه. اما رو کمک من هم می تونین حساب کنین. مثلا می تونم داستان کوتاه بنویسم یکی ترجمه کنه. یا حتی خودم به انگلیسی بنویسم یکی اصلاحش کنه. برا وبلاگ خانوادگی هم پایه ام. من هم سابقه ی برخورد با خارجکی ها رو دارم. اونقدر از ما چیزی نمی دونن که از من می پرسیدن تو تو خونه هم روسری سر می کنی؟ یا یه بار که تو یه جمع زنونه شون روسری مو باز کرده بودم از اینکه موهام مِش داشت از ذوق داشتند می مردند!! اینارو گفتم که تایید کنم که واقعا اونا از ما یه غول بی شاخ و دم ساخته اند! جواب خصوصی رو هم خصوصی می دم!
مامان پسرها
پاسخ
چه عالی! حس می کنم برکات کار قبل از شروعش شروع شده! چه گروه پر و پیمونی می شه ها! خدا خیرتون بده مسلمونا!
زهرا رقیب
26 آذر 92 12:54
موهبت جان بنده که پیشانی مان سفیدددد می باشد در مورد نظر مشکاه جون و موهبت جون و مامان علیرضا وحسین هم که کلا موافقم! من در همه ی زمینه ها موافقم کلا! به نظر من عکس نوشت (در حد جملات کوتاه و تاثیر گذار )از روزمره و اعتقادات می تونه تاثیر بیشتری داشته باشه
مامان پسرها
پاسخ
هههههه! من عاشق آدمای کلا موافقم! آره! اعتقادات خوب نیست به نظرم. روزانه هام اگر هست باید مینی مال باشه و گویا و اثرگذار.
خاله زهرا
27 آذر 92 3:32
سلام عزيزم ولى مامان فقط در مورد تو از اين خوابا ميديدا ما كلاً تو باغ نبوديم خوب ما هم شهيد ميخوايم از كجا بايد پيدا كنيم يادمه يه سال كه با دانشگاه رفته بوديم راهيان نور از روى روز تولدمون يه شهيد پيدا ميكردن و ميگفتن ولى من اسمشو يادم نيست خلاصه جواب ارادت رو اومدم اينجا بدم كه ما كوچيكتيم اونجا نميشد ميگفتن هندونه بهم قرض ميدن
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیز دلم! شما خدا بهت داده ما داریم تو خواب و خیالامون دنبالش می گردیم! بعدشم اونجا همه قربون هم برن اشکال نداره! فقط ما که دو جوره وصلیم، نباید همو تحویل بگیریم؟ والللا!
خاله زهرا
27 آذر 92 3:37
راستى در مورد طرحتون هم من يكيو ميشناسم پول ميگيره يه كارى ميكنه تو سرچ گوگل بياى اول اينجورى كمك ميكنه وبلاگ ديده شه در مورد باقى كمك ها هم در خدمتيم در مورد اينجايى ها هم من با مشكاة جون موافقم اينا از بيخ تعطيل تشريف دارن بنده خداها، همون بى درد واژه ى بهتريه
مامان پسرها
پاسخ
کاش بیشتر توضیح بدین شماها. یعنی کار مفیدی نیست یا چی؟ گروه هدفمون رو باید تغییر بدیم؟ کاری نکنیم؟ چی کار کنیم؟
مامان حسین
27 آذر 92 6:36
سلام زینب جان من هم موافقم و همسر منم میتونه در ترجمه ها کمکمون کنه.ضمنا یک سوال برای همسرم اش پشت پا بپزیم؟؟سندیت دینی داره اش پشت پا؟؟
مامان پسرها
پاسخ
سلام مامان حسین جان! حتما از کمکتون استفاده می کنیم. آش پشت پا بعید می دونم سندیت داشته باشه. اما خب یک سری مسائل فطری و غریزیه. مثل دوست داشتن غذاهای خوشمزه ای مثل آش! بپزید و بخورید و جای ما رو خالی کنید! انشاءالله همسرت به سلامت و با یک عالمه سوغاتی معنوی برگردن.
مامان علیرضا
27 آذر 92 9:06
سلام به به چه دوستان اکتیوی اقا ما کلا بی هنریم چه در زمینه زیان چه داستان نویسی و چه ایده ولی کمکی چیزی از دستمون هرجا بر بیاد در خدمتیم بابت کتاب ها هم ممنون
مامان پسرها
پاسخ
اختیار داری عزیزم! شما شکست نفسی تون زیاده! راستی کتاب بازی با انگشت ها هم خوبه. مال کانون پرورش. و کتابای مهاجرانی که تو اون لیسته معرفی کردم. راجع به پیامبر و کلا کتابای مهدی وحیدی صدر. ببخشید دیگه نمی تونم خیلی راحت انتخاب کنم. و یک مجموعه فعالیت های آموزشی هست مال انتشارات مبتکران. رده بندی ۶ ماهه داره برای سنین مختلف. و انواع فعالیت ها رو توش داره. جالب و ابتکاریه به نظرم.
هم اندیش
27 آذر 92 13:05
به اشک چله گرقتم که غرق غم باشم دعا کنید که من اربعین حرم باشم..... جاموندیم از مسافران حرم عشق ان شا الله از خود اقا ومولامون جا نمونیم
مامان پسرها
پاسخ
انشاءالله سال بعد با هم بریم دوستم! جدًا حسرت داره!
موهبت
28 آذر 92 10:37
سلام عزیزم این لینک رو ببین نه فقط در راستای دل سوزانی! بلکه یه کاری ه نزدیک به اون کاری که میخایم انجام بدیم، ولی مختص اربعین http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920924001058 دوستان هرکی جیمیل داره میتونه صفحه گوگل پلاسشون رو ببینه یا حتی همکاری کنه
مامان پسرها
پاسخ
دیدم ممنون! میگم شروع کنیم دیگه. تا یک شنبه هرکسی حداقل یک داستان کوتاه یا مینی مال بنویسه. خوبه؟
مامان حسین
30 آذر 92 1:37
زینب جون ازمامانن بابا خبر دارید کی ان شااللله برمیگردن؟؟همسر من جمعه میان تهران.خودم خیلی ارومم ولی پدر مادرامون وقتی اخبار میبینن تودلشون خالی میشه و من اینو از لحن صداشون و چشماشون میفهمم.لطفا برای سلامت برگشتن زایرین امام حسین دعا کنید.
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیزم! نگران نباش! اربعین با وجود شلوغی امنیتش بالاس. بخصوص برای کاروان های حج و اوقاف. مامانم امروز بعد یک هفته تازه زنگ زدن. انشاءلله تمام زائرای آقا سالم برن و برگردن.
مادر منتظر
1 دی 92 13:16
ماندگارترین نوا ، آهنگ مهربانی است . زیبایی ، در مهربانی است . پاکترین آرزوها ، در سینه مهربانان است .
موهبت
1 دی 92 14:26
مامان پسرای عزیزم فکر کنم من معتاد شدم آخه بلاگفا فعلا قطعه و من حس خماری دارم!!!
مامان پسرها
پاسخ
آی گفتی! یعنی یک دقیقه نمی شه که داشتم فکر می کردم بدن درد دارم انگار! بدجور معتاد شدم.
موهبت
1 دی 92 14:41
یادم رفت بگم به چی معتاد شدم! به جمع آسمانی احتمالا
مامان پسرها
پاسخ
من فکر کردم اینترنت ما مشکل داره. از صبح ده بار مودمو خاموش روشن کردم.
زینب
4 دی 92 16:12
پستت خیلی درگیرم کرد. منو برد ...
مرجان
11 دی 92 10:33
سلام شهید فرهاد نصیر قرچه داغی را میشناسی شما؟ فامیل ماست... عموی پسرخالم و دوست برادر شهیدم. خیلی جالبه که مادرتون خوابش رو دیده.
مامان پسرها
پاسخ
سلام! راستش من در حد همین خوابی که مادرم دیدن می شناسمشون ولی خب همیشه یک حس خاصی نسبت بهشون داشتم. ایشون با مادرم هم محله ای بودن و مادرم یه خاطراتی ازشون داره. شاید با برادر شما هم! البته امشب متوجه شدم با دایی منم دوست بودن. شهید ملا حسنی، اصغر آب خضر،.... برادرش فریدون و... برای منم جالب بود. خیلی وقته مطمئنم آدمایی که تو نت می بینم با دغدغه های مشترک، یه جایی به هم مربوط میشن.