سلام
اول یه ان یکاد بخونم
خدا حفظش کنه و حضرت زهرایی نگه ش بداره...
چه کیفی میکنی با دیدنش هااااااااا
احسنت به نوع تربیتت
ان شالله خدا حفظشون کنه و به ما هم از این دردانه های موحد باغ زهرا س بده
سلام عزیزم! خبر خاصی ندارم. همون که ظهر نوشته بود. فعلا جواب MRI اینه که مغز قدری التهاب داره. دکتر آزمایش و MRIتکمیلی نوشته تا نظر قطعیشو بگه. دعا کن دیگه! من که از ظهر کلی نگرانم و ذهنم بدجوری مشغوله.
راستی منم با تبلتم نمی تونم وبلاگ های بلاگفا رو برم. اما با لپ تاپ شد. می خوای امتحان کن با یه چیز دیگه برو.
نامه سید علی جان نشان دهنده تربیت توحیدی شماست کاملا مشخصه که چقدر روی تربیت پسر گلمون چقدر کار کردید .زینب جان خدا مثل سیدعلی ها رو زیاد کنه برای ظهور اقا.خواهرانه ازتون میخوام بیشتر در باب تربیت مذهبی که شما یکبار راهش رو رفتی بیای و برامون بنویسی مطمین باش خیلی تاثیر میذاره روی ما مامانهای طالب تربیت دینی.خدا برای هممون سید علی رو نگه داره.ماشاالله
سلام
از آنجایی که شما دو تا آقاپسر گل دارین و از آنجایی که ما پسرها و مامانشان را دوست داریم و از آنجایی که شما خیلی زیاد کتاب دارین، این لینک هدیه ما به شما می باشد!
http://yanondesign.com/1392/09/Reading-Can-Be-Fun-and-Entertaining-The-Creative-Reading-Net-by-Playoffice
وای خانومی!!
از تعجب و ذوق شاخ دراوردم!
مگه سید علی کلاس اولی نبود؟
چه طوری این قدر خوب می نویسه؟
خوش به حالت کاش یکی یه نامه هم برا من می نوشت.
آدرس هیئت در خصوصی
عزییییزم! سید علی کلاس سومه. البته که آقا علیرضای شمام حتما می نویسه براتون. اندکی صبر!
بابت هیئت هم خییییلی خیییییلی ممنون! امیدوارم آقای همسر موافقت کنه بریم. یک مقدار جاهای ناآشنا براشون سخته. برعکس من که هر جا بگن با کله می رم!
زینب جان .هر ماه اولین 3شنبه منزل دایی همسرم یک مراسم 2ساعتو ربعه مختصر برگزار میشه که مهمولا یا احکام یا سخنرانی یا چهل حدیث......گفته میشه با یک پذیرایی خیلی مختصر امروز دلم یهو خواست که منم همت کنم به اندازه منزل 76 متریم یک مراسمی تو خونم بندازم حالا یا بحثهای تربیتی یا تفسیر یا سوال و جواب ولی خیلی کم هزینه و ساده برگزارش کنم امروز در مفاتیحالحیات خوندم پیامبر تکلف رو متکلفین را دوست ندارند میشه رهنماییم کنید چه تصمیمی بگیرم مفید واقع میشم و میتونم یک کار کوچیکی در جهت اگاهی خودمون و چند نفر دیگه انجام بدم ؟؟میشه از مامان هم برام همفکری بگیرید؟؟اصلا ایا این تصمیم به جا و مفیده یا که تاثیری نداره؟؟؟
سلام دوستم! خوبی؟ به نظرم که خیلی فکر خوبیه. منم تو فکرشم اگه خدا بخواد. حالا یک جلسه قرآن خانوادگی ساده. هم صله رحمه هم ذکر خدا و اهل بیت هم بچه ها دور هم و توی این فضا قرار می گیرن. خیلی برکت داره.
منظورتون چه جور راهنمایی از مامانمه؟
زینب جان چون مامان استاد ما هستند با توجه به نیاز روز ازشون مشورت بگیریم که چه برنامه ای برای خودمون بریزیم که نیاز روز خودمون و اطرافیانمون باشه؟؟مثلا ماهی چند جلسه؟؟در رابطه با احکام یا قران یا نهج البلاغه؟؟؟؟اگه سخنران خوب یا استادی که افتخار حضور بده ما بدن هم اگه میشناسند که برای ما مامانای جوون حاضرباشن وقت بذارن در جلسات خانگی معرفی کنن؟؟؟کلا یک مشاوره در رابطه با نوع کلاس هایی که در خونه برگزار کنیم و برای هممون مفید باشه ضمنا فضای منزل من نهایتا 25 نفریه
عزیزم! انشاءالله خدا یه خونه بده لایق دل بزرگت!
راستش مامان امروز رفتن کربلا! ببخشید. وقتی اومدن حتما باهاشون صحبت می کنم در این مورد. البته کمیت مهم نیستا! کیفیت و نیت تو مهمه! همون چند نفر معدود هم کلی صفا می دن به خونتون!
حتی یه راسته طلا فروشی وجود داره دور حرم امام علی علیه السلام
کلی از مغازه هاش طرح طلاهاشون انگوره
خدا ان شاءالله یه دختر بهت بده اگر صلاحه
اسمشو بذاری فاطمه
خودم که قراره اسم دخترمم بذارم فاطمه
باید بریم ثبت احوال دعوا
سلام زینب بانو.خوبی ؟ کیف میکنیا.ماشالا به این پسر.مرسی که از سید علی هم برامون گفتی!
خدایا ازاین پسرای دختر کش سایز بزرگشم تو این دورزمونه هست
جمعه هفته پیش خونه مادرتون دیدمش.رفتم باش سلام علیک کردم.ماشالا ماشالا فقط یه لحظه سرش رو آورد بالا که ببینه کیه داره باش حرف میزنه بعد سرشو انداخت پایینو جواب میداد.ینی عاشق این چشم پاکی و ادبشم
سلام عزیزم! خدا رو شکر!
انشاءالله خدا اونی که براتون گذاشته کنار به موقع می فرسته براتون! عین خودت خوب و مومن!
تازه خالم می گفت خانوما هی می خواستن بوسش کنن، بچه ام هی باید جا خالی می داده که من بزرگ شدم!
سلام مامان پسرای عزیز
اول اینکه به شما تبریک می گم بابت تربیت همچین فرزندی
خوش به سعادت شما
وبلاگهای مختلفی وجود داره و هر کدوم روش تربیتی خودشون رو ارائه میدن
و البته که من به تربیت مذهبی خودم و خانواده ام ایمان دارم و تنها راه موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت رو حرکت بر اساس آموزه های دینی مون می دونم
اما یک مشکل بزرگ دارم
شما یک مادر مبلغ و مدرس داشتید
و زیر دست این مادر از طفولیت راه و رسم یاد گرفتید
در شرایط یکسان فرهنگی و عقیدتی خانواده همسر و خودتان هستید
اما من شرایطم خیلی سخته
من یک مادر بی سواد دارم که مشکل با بی سوادیش نیست
مشکلم اینه که چیزی یاد نگرفتم از اون خونه
حتی ساده ترین مسائل اخلاقی مثل سلام کردن یا احترام گذاشتن
و خودم طی سالیان با لطف خدا تلاش کردم خودم بیاموزم
اما هر چقدر هم بیاموزم نمی تونم مادری بشم مثل شما که مادری داشتی چنان
و فرزندم هم نمیشود فرزندی مثل شما چون مادری نداشته چون شما
من و همسرم خیلی اصول رو رعایت می کنیم
با اینکه خانواده هر دوی ما اینطوری نیستند
ما سعی می کنیم با هم محترمانه رفتار کنیم و دروغ نگیم و ... و خدا رو شکر بر اساس اونچه دین خواسته سعی می کنیم رفتار کنیم
با فرزندمون مهر ورزی می کنیم و ..
اما باز هم احساس می کنم من ِ مادر نمی تونم مثل شما باشم چون باید یه رفتارهایی رو ریشه ای داشته باشم
نمی دونم با همه تلاشی که می کنم آیا اگر فرزندم به سن این فرزند شما رسید همین طور خواهد شد؟
من مثل کسی هستم که کسی بهش درسی رو یاد نداده و الان باید برای فرزندش درس پس بده
با اینکه تا الان هم خیلی راضی ام از عملکردم
نمی دونم مستاصلم
لطفا جوابم رو بدین ولی نه با شعار
در ادامه
من از وبلاگ جمع آسمانی اینجا اومدم
می دونید که هر دختری چند تا انتخاب براش پیش میاد که باید انتخاب کنه و من همسرم رو انتخاب کردم
و پشیمان نیستم
چون همسرم پاک - راستگو - مهربان - با گذشت بود و من این شناخت رو داشتم و درش می دیدم که قابلیت یه تغییرهایی رو داره و باهاش ازدواج کردم با اینکه می دونستم خانواده اش مذهبی نیستن
در همسرم چیزهایی دیدم که در خیلی از آقایون مذهبی فامیل خودم ندیدم و نخواهم دید
احترام به همسر - فرزند - مادر - خواهر - پدر - پیر - جوان - کودک
راست گویی - اهل غیبت و دورغ نبودن - دل رحیم بودن - ساده بودن - اهل هرزه گویی نبودن - صبور بودن - با وقار - بزرگوار و بخشنده
حتی خانواده اش هم به لحاظ فرهنگی خیلی خوب هستن و کسی و آزار و اذیت نمی کنن ولی خود پایبندی اعتقادی ندارن
اما همسرم فرق داشت و در این زمینه استعداد و علاقه ای رو درش می دیدم و لذا با توکل بر خدا باهاش ازدواج کردم
و در این 5 سال ازدواجم سعی کردم عیوبی که دارم رو ببینم و تغییر بدم متوجه شدم من مذهبی به لحاظ اینکه در یک خانواده متشنج بزرگ شدم فقط مذهبی ام ولی خیلی اصول اخلاقی رو بلد نیستم مثل خوش رویی مثل صبوری مثل احترام و ...
و سعی کردم اون چیزی که اون نداره رو من با رفتار درست به اون منتقل کنم و اون هم با صبر و بزرگواری در مقابل رفتارهای من رو اصلاح کرد
منی که به خاطر وجود در خانواده متشنج زود عصبی میشدم و توان صبر و کظم غیض رو نداشتم با صبوری و متانت همسرم و اینکه خودم به شدت طالب بودم که بهتر باشم تغییر کردم
در واقع همسرم به لحاظ مشخصه یک مومن ، از من به احاظ عملی بهتر بود و تنها یک ایراد داشت اون هم کاهل در نماز بود و من صبر کردم و تلاش کردم که غیر مستقیم میل به نماز رو درشون زیاد کنم و الان بعد از 5 سال ایشون خودشون نماز خوندن رو انتخاب کردن و با من همراه شدن که طبق اصول اسلامی در جهت کامل کردن خودمون حرکت کنیم
اما خوب تناقضی که با خانواده شون داریم وجود داره و ما باید ضمن نگه داشتن احترامشون در عقایدمون ثابت بمونیم
اما فقط یک مشکل وجود داره که فرزندم رو به هر حال نمی تونم از عمه و مادر و پدر برزگ پدریش دور کنم
لذا می ترسم که نتونم فرزندم رو مثل سید علی بار بیارم
منی که خالی خالی ام و تازه خودم دارم یاد می گیرم
چیزی برای دلگرم کردنم داری بگیی؟