سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

پست سفارشی

1392/9/16 12:06
نویسنده : مامان پسرها
555 بازدید
اشتراک گذاری

این پست به سفارش دوستانی نوشته می شود که می خواستند از سیدعلی ام بنویسم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

مامان فاطمه کوچولو
16 آذر 92 11:41
وای من عاشق این شکل هندسی نامشم نوشته هاشم که خیلی شبیه کوچیکی های خودممه. ان شا الله سید علی همینطور و همیشه این روحیه معصومش را حفظ کنه.
مامان پسرها
پاسخ
آره! خدا کنه همین جوری بمونه! یعنی این چیزیه که هر وقت چیز خوبی ازشون می بینم بهش فکر می کنم. از یک طرف خوش حال می شم، از یک طرف نگران آینده ام.
زینب
16 آذر 92 12:58
الهی بگردم این ابتکار و ذوق هنریشو این وجهش با پسرا متفاوت بود برام. خدا حفظش کنه ان شالله و همیشه نور چشم مادرش فاطمه زهرا.س. و مادرش زینب بانو باشه.
مامان پسرها
پاسخ
ممنون عزیزم! البته این پیش بقیه کارای هنریش چیزی نیست بیشتر مضمون نامه اش برای خودم دوست داشتنی بود.
زینب م
16 آذر 92 13:16
ای جانم نازی خدا حفظش کنه برات ماشالله
مادر منتظر
16 آذر 92 13:56
سلام دوست خوب و مهربونم لطفا اگه تونستی هر چه زودتر به وبلاگم بیا.
هم اندیش
16 آذر 92 14:56
سلام اول یه ان یکاد بخونم خدا حفظش کنه و حضرت زهرایی نگه ش بداره... چه کیفی میکنی با دیدنش هااااااااا احسنت به نوع تربیتت ان شالله خدا حفظشون کنه و به ما هم از این دردانه های موحد باغ زهرا س بده
مامان پسرها
پاسخ
آمین! ممنون گلی!
مامان صبا
16 آذر 92 16:22
عزيزم چقدر عاطفي!!!!!!!!واي زينب از حالا نگران آخرتشه!!!انشالله يكي از انسانهاي تأثير گذاره در آينده
مامان پسرها
پاسخ
آره نشون نمی ده. اما خیلی عاطفیه! خدا کنه به درد اسلام عزیز بخوره.
نیلوووووووو
16 آذر 92 18:23
سلام، الهی قربونش برم عینهو وصیتنامه شهدا بود، ان شاءالله شهید راه حق بشه و شفاعتتون کنه
مامان پسرها
پاسخ
الهی آمین! ممنون عزیزم!
طراوت
16 آذر 92 23:34
سلام مامان پسرا جون از رضوان خبری نداری اصلا توی وبش نمیره خیلی نگرانشم
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیزم! خبر خاصی ندارم. همون که ظهر نوشته بود. فعلا جواب MRI اینه که مغز قدری التهاب داره. دکتر آزمایش و MRIتکمیلی نوشته تا نظر قطعیشو بگه. دعا کن دیگه! من که از ظهر کلی نگرانم و ذهنم بدجوری مشغوله. راستی منم با تبلتم نمی تونم وبلاگ های بلاگفا رو برم. اما با لپ تاپ شد. می خوای امتحان کن با یه چیز دیگه برو.
طراوت
17 آذر 92 0:06
دستت دردنکنه خواهر جواب دادی من پست امروز رضوانم ندیده بودم وبشم که نرفت بد جور شور افتاد تو دلم لعنت بر شیطون بازم ممنون
مامان پسرها
پاسخ
قربانت!
تارا
17 آذر 92 1:08
خدا را شکر کنید بابت دلخوشی هایی که در زندگی دارید. خیلی زیاد. و دعا کنید به حال خراب و ناامید چون منی که ...
مامان پسرها
پاسخ
انشاءالله بیای و خبر حال آباد و امیدوارتو بدی خانومی! الحمدلله رب العالمین کثیرا علی کل حال!
پرواز آسمانی
17 آذر 92 2:21
عزیـــــــزم... فکر نمی کنم بتونم میزان شوق و احساست رو از دیدن این نوشته درک کنم خواهر جان. خدا الهی حفظش کنه و سربلندی و سعادتمندی هر دوشونو ببینید.
مامان پسرها
پاسخ
ممنون از دعاهای خوبت!
...
17 آذر 92 9:33
فداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااات شم
مامان حسین
18 آذر 92 0:19
نامه سید علی جان نشان دهنده تربیت توحیدی شماست کاملا مشخصه که چقدر روی تربیت پسر گلمون چقدر کار کردید .زینب جان خدا مثل سیدعلی ها رو زیاد کنه برای ظهور اقا.خواهرانه ازتون میخوام بیشتر در باب تربیت مذهبی که شما یکبار راهش رو رفتی بیای و برامون بنویسی مطمین باش خیلی تاثیر میذاره روی ما مامانهای طالب تربیت دینی.خدا برای هممون سید علی رو نگه داره.ماشاالله
مامان پسرها
پاسخ
نه بابا! مامان حسین جان! من کاره ای نیستم به خدا! همین که بخوای و بسپریشون دست خدا و اهل بیت اصل راهه.
موهبت
18 آذر 92 8:50
سلام از آنجایی که شما دو تا آقاپسر گل دارین و از آنجایی که ما پسرها و مامانشان را دوست داریم و از آنجایی که شما خیلی زیاد کتاب دارین، این لینک هدیه ما به شما می باشد! http://yanondesign.com/1392/09/Reading-Can-Be-Fun-and-Entertaining-The-Creative-Reading-Net-by-Playoffice
مامان پسرها
پاسخ
ممنون عزیزم! چقدر منو شرمنده می کنید!
مامان علیرضا و حسین
18 آذر 92 11:22
وای خانومی!! از تعجب و ذوق شاخ دراوردم! مگه سید علی کلاس اولی نبود؟ چه طوری این قدر خوب می نویسه؟ خوش به حالت کاش یکی یه نامه هم برا من می نوشت. آدرس هیئت در خصوصی
مامان پسرها
پاسخ
عزییییزم! سید علی کلاس سومه. البته که آقا علیرضای شمام حتما می نویسه براتون. اندکی صبر! بابت هیئت هم خییییلی خیییییلی ممنون! امیدوارم آقای همسر موافقت کنه بریم. یک مقدار جاهای ناآشنا براشون سخته. برعکس من که هر جا بگن با کله می رم!
طیما
19 آذر 92 23:27
ی دنیاس این بچه
مامان ابوالفضل
20 آذر 92 0:10
خاله زهرا
20 آذر 92 10:15
من قربون اون خط قشنگت برم ، آخه چرا با من اينكارو ميكنى ؟ اين كجاش گريه داره كه من دارم گريه ميكنم ، آخه چقدر دوست دارم سيد على
مامان پسرها
پاسخ
عزیییزم! خاله مهربونش! چقدر حیفه که نیستی و سیدعلی از این همه محبتت دوره!
مامان حسین
21 آذر 92 0:06
زینب جان .هر ماه اولین 3شنبه منزل دایی همسرم یک مراسم 2ساعتو ربعه مختصر برگزار میشه که مهمولا یا احکام یا سخنرانی یا چهل حدیث......گفته میشه با یک پذیرایی خیلی مختصر امروز دلم یهو خواست که منم همت کنم به اندازه منزل 76 متریم یک مراسمی تو خونم بندازم حالا یا بحثهای تربیتی یا تفسیر یا سوال و جواب ولی خیلی کم هزینه و ساده برگزارش کنم امروز در مفاتیحالحیات خوندم پیامبر تکلف رو متکلفین را دوست ندارند میشه رهنماییم کنید چه تصمیمی بگیرم مفید واقع میشم و میتونم یک کار کوچیکی در جهت اگاهی خودمون و چند نفر دیگه انجام بدم ؟؟میشه از مامان هم برام همفکری بگیرید؟؟اصلا ایا این تصمیم به جا و مفیده یا که تاثیری نداره؟؟؟
مامان پسرها
پاسخ
سلام دوستم! خوبی؟ به نظرم که خیلی فکر خوبیه. منم تو فکرشم اگه خدا بخواد. حالا یک جلسه قرآن خانوادگی ساده. هم صله رحمه هم ذکر خدا و اهل بیت هم بچه ها دور هم و توی این فضا قرار می گیرن. خیلی برکت داره. منظورتون چه جور راهنمایی از مامانمه؟
زهرا
21 آذر 92 14:34
ماشالله هزار ماشالله انشالله این روحیه ی زیباش همیشگی باشه یار مولا باشید انشالله زهرا رقیب وب رضوان جون میباشیم
مامان پسرها
پاسخ
انشاءالله! پنج تا کوچولوی شما یار مولا باشن!
زهرا مامان
21 آذر 92 18:17
وای چه قدر قشنگ من از قسمت اخرش کلی کیف کردم : پسرتان سید علی
هم اندیش
22 آذر 92 11:42
سلام عزیزم خوبی اجی جون؟
مامان پسرها
پاسخ
سلام دوستم! خدا رو شکر! شما خوبی؟
مامان حسین
22 آذر 92 18:05
زینب جان چون مامان استاد ما هستند با توجه به نیاز روز ازشون مشورت بگیریم که چه برنامه ای برای خودمون بریزیم که نیاز روز خودمون و اطرافیانمون باشه؟؟مثلا ماهی چند جلسه؟؟در رابطه با احکام یا قران یا نهج البلاغه؟؟؟؟اگه سخنران خوب یا استادی که افتخار حضور بده ما بدن هم اگه میشناسند که برای ما مامانای جوون حاضرباشن وقت بذارن در جلسات خانگی معرفی کنن؟؟؟کلا یک مشاوره در رابطه با نوع کلاس هایی که در خونه برگزار کنیم و برای هممون مفید باشه ضمنا فضای منزل من نهایتا 25 نفریه
مامان پسرها
پاسخ
عزیزم! انشاءالله خدا یه خونه بده لایق دل بزرگت! راستش مامان امروز رفتن کربلا! ببخشید. وقتی اومدن حتما باهاشون صحبت می کنم در این مورد. البته کمیت مهم نیستا! کیفیت و نیت تو مهمه! همون چند نفر معدود هم کلی صفا می دن به خونتون!
سیده فاطمه
24 آذر 92 0:52
بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر فصل لربک وانحر.. در این لحظه حس کردم باید پیامبرانه از طرف خدا این رو برات تلاوت کنم زینب
مامان پسرها
پاسخ
فاطمه! این روزا که مامان بابام نجفن، همش تو فکر اون انگورایی هستم که توصیفشون کردی! فاطمه! فاطمه! چقدر اسمت قشنگه!
سیده فاطمه
24 آذر 92 16:52
حتی یه راسته طلا فروشی وجود داره دور حرم امام علی علیه السلام کلی از مغازه هاش طرح طلاهاشون انگوره خدا ان شاءالله یه دختر بهت بده اگر صلاحه اسمشو بذاری فاطمه خودم که قراره اسم دخترمم بذارم فاطمه باید بریم ثبت احوال دعوا
مامان پسرها
پاسخ
ههههه! البته بگم. من عاشششششق اسم زینبم. حالا شما دعا کن خدا دخترشو بده!
مهتا
24 آذر 92 17:02
وای عزیز دلم چقدر شیرینه دلم نی نی خواست
مامان پسرها
پاسخ
أنشاءالله به زودی چند تاشو داشته باشی!
مامان حسین
25 آذر 92 0:58
زینب جون اگه دختر دارشی اسمشو چی میذاری؟؟من میخوام با اجازه شما بزارم زینب
الهه
28 آذر 92 21:07
سلام زینب بانو.خوبی ؟ کیف میکنیا.ماشالا به این پسر.مرسی که از سید علی هم برامون گفتی! خدایا ازاین پسرای دختر کش سایز بزرگشم تو این دورزمونه هست جمعه هفته پیش خونه مادرتون دیدمش.رفتم باش سلام علیک کردم.ماشالا ماشالا فقط یه لحظه سرش رو آورد بالا که ببینه کیه داره باش حرف میزنه بعد سرشو انداخت پایینو جواب میداد.ینی عاشق این چشم پاکی و ادبشم
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیزم! خدا رو شکر! انشاءالله خدا اونی که براتون گذاشته کنار به موقع می فرسته براتون! عین خودت خوب و مومن! تازه خالم می گفت خانوما هی می خواستن بوسش کنن، بچه ام هی باید جا خالی می داده که من بزرگ شدم!
سلام
11 دی 92 10:06
سلام مامان پسرای عزیز اول اینکه به شما تبریک می گم بابت تربیت همچین فرزندی خوش به سعادت شما وبلاگهای مختلفی وجود داره و هر کدوم روش تربیتی خودشون رو ارائه میدن و البته که من به تربیت مذهبی خودم و خانواده ام ایمان دارم و تنها راه موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت رو حرکت بر اساس آموزه های دینی مون می دونم اما یک مشکل بزرگ دارم شما یک مادر مبلغ و مدرس داشتید و زیر دست این مادر از طفولیت راه و رسم یاد گرفتید در شرایط یکسان فرهنگی و عقیدتی خانواده همسر و خودتان هستید اما من شرایطم خیلی سخته من یک مادر بی سواد دارم که مشکل با بی سوادیش نیست مشکلم اینه که چیزی یاد نگرفتم از اون خونه حتی ساده ترین مسائل اخلاقی مثل سلام کردن یا احترام گذاشتن و خودم طی سالیان با لطف خدا تلاش کردم خودم بیاموزم اما هر چقدر هم بیاموزم نمی تونم مادری بشم مثل شما که مادری داشتی چنان و فرزندم هم نمیشود فرزندی مثل شما چون مادری نداشته چون شما من و همسرم خیلی اصول رو رعایت می کنیم با اینکه خانواده هر دوی ما اینطوری نیستند ما سعی می کنیم با هم محترمانه رفتار کنیم و دروغ نگیم و ... و خدا رو شکر بر اساس اونچه دین خواسته سعی می کنیم رفتار کنیم با فرزندمون مهر ورزی می کنیم و .. اما باز هم احساس می کنم من ِ مادر نمی تونم مثل شما باشم چون باید یه رفتارهایی رو ریشه ای داشته باشم نمی دونم با همه تلاشی که می کنم آیا اگر فرزندم به سن این فرزند شما رسید همین طور خواهد شد؟ من مثل کسی هستم که کسی بهش درسی رو یاد نداده و الان باید برای فرزندش درس پس بده با اینکه تا الان هم خیلی راضی ام از عملکردم نمی دونم مستاصلم لطفا جوابم رو بدین ولی نه با شعار
سلام
11 دی 92 10:22
در ادامه من از وبلاگ جمع آسمانی اینجا اومدم می دونید که هر دختری چند تا انتخاب براش پیش میاد که باید انتخاب کنه و من همسرم رو انتخاب کردم و پشیمان نیستم چون همسرم پاک - راستگو - مهربان - با گذشت بود و من این شناخت رو داشتم و درش می دیدم که قابلیت یه تغییرهایی رو داره و باهاش ازدواج کردم با اینکه می دونستم خانواده اش مذهبی نیستن در همسرم چیزهایی دیدم که در خیلی از آقایون مذهبی فامیل خودم ندیدم و نخواهم دید احترام به همسر - فرزند - مادر - خواهر - پدر - پیر - جوان - کودک راست گویی - اهل غیبت و دورغ نبودن - دل رحیم بودن - ساده بودن - اهل هرزه گویی نبودن - صبور بودن - با وقار - بزرگوار و بخشنده حتی خانواده اش هم به لحاظ فرهنگی خیلی خوب هستن و کسی و آزار و اذیت نمی کنن ولی خود پایبندی اعتقادی ندارن اما همسرم فرق داشت و در این زمینه استعداد و علاقه ای رو درش می دیدم و لذا با توکل بر خدا باهاش ازدواج کردم و در این 5 سال ازدواجم سعی کردم عیوبی که دارم رو ببینم و تغییر بدم متوجه شدم من مذهبی به لحاظ اینکه در یک خانواده متشنج بزرگ شدم فقط مذهبی ام ولی خیلی اصول اخلاقی رو بلد نیستم مثل خوش رویی مثل صبوری مثل احترام و ... و سعی کردم اون چیزی که اون نداره رو من با رفتار درست به اون منتقل کنم و اون هم با صبر و بزرگواری در مقابل رفتارهای من رو اصلاح کرد منی که به خاطر وجود در خانواده متشنج زود عصبی میشدم و توان صبر و کظم غیض رو نداشتم با صبوری و متانت همسرم و اینکه خودم به شدت طالب بودم که بهتر باشم تغییر کردم در واقع همسرم به لحاظ مشخصه یک مومن ، از من به احاظ عملی بهتر بود و تنها یک ایراد داشت اون هم کاهل در نماز بود و من صبر کردم و تلاش کردم که غیر مستقیم میل به نماز رو درشون زیاد کنم و الان بعد از 5 سال ایشون خودشون نماز خوندن رو انتخاب کردن و با من همراه شدن که طبق اصول اسلامی در جهت کامل کردن خودمون حرکت کنیم اما خوب تناقضی که با خانواده شون داریم وجود داره و ما باید ضمن نگه داشتن احترامشون در عقایدمون ثابت بمونیم اما فقط یک مشکل وجود داره که فرزندم رو به هر حال نمی تونم از عمه و مادر و پدر برزگ پدریش دور کنم لذا می ترسم که نتونم فرزندم رو مثل سید علی بار بیارم منی که خالی خالی ام و تازه خودم دارم یاد می گیرم چیزی برای دلگرم کردنم داری بگیی؟