سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

حرف های ما، شنیده های کودکان

1392/9/11 17:53
نویسنده : مامان پسرها
321 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صحنه ی برخورد یک مربی با یک پسر کوچولو ذهنم را مشغول کرد.

پسرک از دو سه تا پله افتاده بود پایین و داشت گریه می کرد.

اولین واکنش مربی که البته واقعا مهربان بود، این بود که اومد بغلش و پرسید چی شده؟ بعد شروع کرد به سخنرانی در حالی که پسرک هم چنان نارحت و دستاش توی صورتش بود.

مربی گفت: تو خیلی قوی هستی. مگه نه؟ پسرک سرشو تکان داد. مربی گفت تو که قوی هستی دردت نمیاد که! و پسرک را به زور بغل کرد.

بعد گفت الانم داری می خندی. نه؟ گریه نمی کنی که! پسرای قوی که گریه نمی کنن.

حالا بیا دوباره بندازمت با هم بخندیم. بعد همان طور که پسرک توی بغلش بود به سمت زمین خم شد و خندید.

ظاهرا پسرک از اون حالا اولیه دراومد و حواسش پرت شد اما پیام هایی که از این حرف ها گرفته بود احتمالا یادش نخواهد رفت.

این که تو قوی هستی و دردت نمیاد یعنی اگر دردت اومد ضعیف هستی. پسرک دردش آمده بود. پس احتمالا در خودش احساس ضعف می کرد.

پسرک گریه می کرد اما مربی نمی خواست ببیند. پسرک حس می کند احساسات اشتباهی دارد. نباید گریه کند. در حالی که حسش این بوده.

پسرک یاد می گیرد به کسی که زمین خورده بخندد. نه هم دردی نه کمک!

آن مربی مهربان بود. معلوم بود که بچه ها را خیلی دوست دارد اما احتمالا چیزی راجع به هوش عاطفی کودک نمی دانست. یاد نگرفته بود چطور باید در این شرایط به بچه ها کمک کرد تا عواطف خودشان را بشناسند و مدیریت کنند.

شاید همین که از نسل قبل که وقتی بچه زمین می خورد دعوایش می کردند به این جا رسیده ایم بدک نیست. شاید هم نه!

نمی خواهم بگویم من خیلی بلدم با بچه ها چطور رفتار کنم. اصلا! من فوقش چهار تا کتاب از آن خانم مهربان بیشتر خوانده ام و شاید بیشتر وقت ها حتی به اندازه او صبور و مهربان نبوده ام که چیزهایی که خوانده ام را عملی کنم. آن هم با بچه های خودم نه دیگران!

این فقط یک درد دل بود به امید روزی که با همه بچه ها خوب رفتار بشود. همین!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

زینب م
11 آذر 92 17:47
چه راحت.... چه سخت و پیچیده...
نیلوووووووو
11 آذر 92 19:47
سلااااااام، آخ گفتی اولش فکر کردم میخوای از رفتار اون خانوم مربی مهربون تقدیر کنی، راستش داشتم شاخ درمیاوردم که چطور چنین رفتاریو تصدیق میکنی، بعدش رفته رفته دو زاری کجمان اوفتااااااد یعنی عاشق سرعت انتقال خودمم دوست دارم مامان پسرا قد همه دنیا پسرا رو هم از طرف بنده ماااچ ماااچ بفرمایید
مامان پسرها
پاسخ
سلام نیلووووو جوووووونم! اینقده امروز تو فکرت بودم عزیییییزم! بعد گفتم بهت مسج بزنم مزاحمت می شم یه وقت! به هر حال الان سرت شلوغه دیگه! من عاشقتم دوست گلم!
نیلوووووووو
11 آذر 92 21:04
فدات شم شما صاحب اختیاری، هر گاه اراده نمودی گوشیمان را با پیامکی بنواز بانو باورت میشه من تقریبا هر روز به یادتم گل گلی
مامان حسین
12 آذر 92 1:36
خیلی خیلی خوب نوشته بودی .زینب جون برای ما بیشتر بنویس در ارتباط با رفتار با کودکان .ما واقعا یک سری چیزها رو نمیدونیم .خیلی خوبه که اینطوری واضح برامون توضیح دادید و من به شخصه خیلی چیز یاد گرفتم.
مامان پسرها
پاسخ
ممنون عزیزم! اگر فرصت کنم حتما! خوشحالم مفید بوده.
صهبا
12 آذر 92 9:27
خیلی زیبا نقد کردید کاش رفتاری که به نظرتون درست بود هم می نوشتید ..چه طور کمکشون کنیم در مدیریت احساساتشون ؟
مامان پسرها
پاسخ
ممنون عزیز! انجام شد.
زینب
12 آذر 92 11:44
سلام زینب عزیزم. با پیام متنتون موافقم ولی با این قسمتش با عرض معذرت نه: "پسرک یاد می گیرد به کسی که زمین خورده بخندد. نه هم دردی نه کمک!" می تونه هم یاد بگیره که کمکش کنه وبهش روحیه بده. چون به هر حال بچه متوجه می شه که برخورد اولیه مربی خندیدن به او نبوده. برا افتادن های بعدی و با هم (نه به هم)، پیشنهاد خنده می ده . و نکته دیگه منم دوست داشتم راهکار خودتون رو هم بدونم در این زمینه. مطمئناً برام مفیده.
مامان پسرها
پاسخ
راست می گی زینب جان! شاید هم بشه همچین برداشتی کرد. چقدر حس خوبیه یک نفر این قدر دقیق نوشته آدمو بخونه!
مرجان
12 آذر 92 13:12
خیلی اوقات تو همدردی با احساسات بچه ادم کم میاره واقعا برای خودمن که حتی کمی از هوش هیجانی و عاطفی سر در میارم گیج کننده میشه گاهی برخورد با بچم و اینکه کدوم احساسش رو باید همدردی کرد کدوم رو حواس پرت کرد و کدوم رو کمکمک برد به سمت ترک کردن.
مامان پسرها
پاسخ
آره واقعا! طفلکی ما مامانا که این همه باید فسفر بسوزونیم! هیچ کسی هم نیست بهمون نوبلی چیزی بده!
نیلوووووووو
13 آذر 92 1:12
الان خبر رضوانو خوندم، خدا کنه خانوم خانوما حالش خوب باشه و حدس دکتر اشتباه به حق محمد و آل محمد صل الله علیهم اجمعین
مامان پسرها
پاسخ
آره! خدا کنه فقط یک آزمایش باشه که مطمئنشون کنه هیچ چی نیست. منم خیلی نگرانش شدم. امیدوارم این امتحان فقط همین ترس باشه برای رضوان. نه بیماری خدای نخواسته!
خاله زهرا
13 آذر 92 5:46
احسنت خيلى درسته حالا ميشه من فضولى كنم روش درستو بگم ببينى درسامو خوب خوندم يا نه ؟ به نظرم روش درست اينه كه ١- بشينى كنارش يعنى خيلى مهمه هم قدش شى ٢- سعى كنى باهاش ارتباط چشمى برقرار كنى و ازش علت ناراحتيشو بپرسى مثلاً عزيزم چى شدى جاييت درد ميكنه ؟ كجا ؟ ٣- سعى كنى با نوازش اونجاى آسيب ديده يا بغل كردنش آرومش كنى و استرس رو ازش دور كنى ( بيشتر گريه ى بچه ها از استرس وارده است و البته بعضى بچه ها به خصوص پسرا بغل كردن رو خيلى دوست ندارن و در مورد اونها ماساژ بهتره) ٤- بذارى از حسش بگه و ابراز همدردى كنى ( گاهى اوقات فقط بودن و هيچى نگفتن و فقط شنيدن خيييلى بهتر از حرف هاى اشتباهه) ٥- با خوندن يه شعر يا حتى دادن لحن شعرى به صدا و لبخند و گفتن جملاتى مثل اينكه الان كم كم دردش تموم ميشه و ميريم پيش اسباب بازيا و ذهن رو به اطراف متمايل كردن حواسش رو از موضوع پرت ميكنى
مامان صبا
13 آذر 92 8:48
با اجازه خاله زهرا منم اينو اضافه كنم، با توجه به موقعيت ميشه از نمونه هاي مشابه كه براي خودمون يا بچه هاي ديگه اتفاق افتاده صحبت كرد ميشه اون حالت رو توصيف كرد تا بچه اطمينان پيدا كنه اين اتفاق فقط براي اون نبوده و كسايي هستند كه واقعا دركش كنن !
مامان ابوالفضل
21 آذر 92 1:56
واقعن جالب بود استفاده کردم .