سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

راهنمایی عاطفه

1392/9/13 12:16
نویسنده : مامان پسرها
547 بازدید
اشتراک گذاری

در پست قبل، نقدی نوشتم بر نوع برخوردی که خیلی بین ما رایج است و چند تا از دوستان می خواستند راه حل من را بدانند. البته حق با آن هاست و نقدی کامل است که شامل راه حل جایگزین هم بشود. من هم تصمیم گرفتم نکته هایی را که قبلا خوانده بودم به صورت خلاصه بنویسم. امیدوارم مفید باشد.

اول از همه باید سن بچه را در نظر گرفت. و به صورت دقیق تر رشد کلامیش را. اگر بچه در سنی است که هنوز کامل صحبت نمی کند و مهم تر از آن مفهوم حرف های ما را کامل نمی فهمد، راه حل «مامان پری» جان به نظرم خوب می آید. دوباره این جا می گذارمش:

به نظرم روش درست اينه كه

 ١- بشينى كنارش يعنى خيلى مهمه هم قدش شى

٢- سعى كنى باهاش ارتباط چشمى برقرار كنى و ازش علت ناراحتيشو بپرسى مثلاً عزيزم چى شدى جاييت درد ميكنه ؟ كجا ؟

 ٣- سعى كنى با نوازش اونجاى آسيب ديده يا بغل كردنش آرومش كنى و استرس رو ازش دور كنى ( بيشتر گريه ى بچه ها از استرس وارده است و البته بعضى بچه ها به خصوص پسرا بغل كردن رو خيلى دوست ندارن و در مورد اونها ماساژ بهتره)

٤- بذارى از حسش بگه و ابراز همدردى كنى ( گاهى اوقات فقط بودن و هيچى نگفتن و فقط شنيدن خيييلى بهتر از حرف هاى اشتباهه)

٥- با خوندن يه شعر يا حتى دادن لحن شعرى به صدا و لبخند و گفتن جملاتى مثل اينكه الان كم كم دردش تموم ميشه و ميريم پيش اسباب بازيا و ذهن رو به اطراف متمايل كردن حواسش رو از موضوع پرت ميكنى.

اما در مورد بچه های بزرگتر:

۱- اولین راه این است که احساسات بچه را شناسایی کنیم. توی مثال من شاید خیلی لزومی نداشت اما گاهی حس های ما پیچیده تر و ترکیبی از دو یا حتی چند حس هستند. خود ما گاهی وقت ها در تشخیص احساساتمان و نامیدن آن ها اشتباه می کنیم. احساساتی مثل خشم، نفرت، کلافگی، ترس، حسادت، تحقیر شدن و ...

۲- در وهله بعد ما به عنوان پدر و مادر باید این موقعیت ها را فرصتی بدانیم برای صمیمیت و آموزش بچه ها. یعنی تهدید رو تبدیل کنیم به فرصت. این نکته در نوع و تأثیرگذاری برخورد ما خییییلی مؤثره. و البته ما احتیاج به زمان و فکر داریم برای نهادینه کردن این نوع نگاه. احساسات منفی بچه ها را مسئله های پیچیده ای نبینیم که موظف به حل کردن آنی آنیم. در این صورت اگر موفق نشویم هم احساس ناتوانی و ضعف توی مادری کردن مان می کنیم.

۳- گوش دادن به کودک و همدلی با اوست.

این مورد رو هم مامان پری عزیزم گفته بود:

بذارى از حسش بگه و ابراز همدردى كنى ( گاهى اوقات فقط بودن و هيچى نگفتن و فقط شنيدن خيييلى بهتر از حرف هاى اشتباهه)

فقط نکته اش این است که گاهی بچه ها به آن حد از خودنگری نرسیده اند که بتوانند علت و ریشه حسشان را پیدا کنند. ممکن است غمگین باشند اما دقیقا نداند که خستگی بیش از حد به خاطر بازی توی مدرسه این حس را در او به وجود آورده. در چنین مواقعی ما باید با پرسیدن سؤال های ساده کمکش کنیم تا حرف بزند. و البته توصیف! یعنی فقط حالی را که در بچه مان می بینیم توصیف و برای خودش بازگو کنیم. این کار شاید ظاهرا مسخره باشد اما تأثیر فوق العاده ای دارد. چون علاوه بر این که کودک حس می کند ما کاملا درکش می کنیم می تواند به او در شناخت بهتر احساساتش کمک کند.

«مامان صبا» جان به این نکته توصیف اشاره کرد:

با توجه به موقعيت ميشه از نمونه هاي مشابه كه براي خودمون يا بچه هاي ديگه اتفاق افتاده صحبت كرد ميشه اون حالت رو توصيف كرد تا بچه اطمينان پيدا كنه اين اتفاق فقط براي اون نبوده و كسايي هستند كه واقعا دركش كنن !

۴- و نکته آخر تعیین حدود و قوانین است. یعنی با پذیرش حس کودک بهش بگوییم اجازه دارد چطوری حسش را ابراز کند. مثلا وقتی عصبانی می شود، داد می زند. ما می توانیم بهش بگوییم: تو عصبانی هستی. حق داری! چون برادر کوچکت اسباب بازی تو را شکسته. اما نباید داد بزنی!

باید بگویم نگاه ما به این برخوردها باید کمک به رشد هوش هیجانی و عاطفی کودک باشد نه راه حلی برای مشکلات. البته که خیلی وقت ها واقعا جواب کوتاه مدت هم می دهد. اما به نظرم حداقلِ فایده اش این است که پیام های مخرب عاطفی ندارد.

در آخر یک مثال می آورم که قبلا نوشته بودم و دیدم الان با این موضوع تناسب دارد.

همه ی ما دوست داریم ارتباط موثری با کودکان مان داشته باشیم. این خواسته وقتی بچه هایمان ناراحت یا عصبانی هستند، تبدیل به یک «آرزو» می شود. برای دست یافتنی شدن این آرزو یک راه حل وجود دارد. وقتی کودک حسی را با ما در میان می گذارد با او همدلی کنیم و در طرف او باشیم نه در طرف مقابل. با کلمات و بازگویی حرف ها و احساسات او نشان دهیم که درکش می کنیم و به احساساتش احترام میگذاریم. بعد از این مرحله پندها اثرگذار خواهد بود. هرچند در بسیاری موارد دیگر نیازی به نصیحت نخواهد بود. مثلا ما دیشب برای خداحافظی از مادرم که راهی کربلا بود، به دیدن شان رفته بودیم. پسر من اصرار داشت که شب را پیش مادربزرگش بخوابد و فردا او را تا فرودگاه بدرقه کند. من به دلایلی ( از جمله این که پسرم توی خواب مثل عقربه ساعت می چرخد و واضح است که مادرم در این صورت خواب راحتی نخواهد داشت) نمی خواستم به او اجازه ماندن بدهم. پسرم شروع کرد به گریه و با صدای تقریبا بلند خواسته اش را تکرار و به من اعتراض می کرد. احساس کردم در این لحظه، سوژه مناسبی برای پیاده کردن مطالبی که تازه خوانده بودم به وجود آمده. بنابر این به او گفتم:" می دانم دوست داری پیش مامی بمونی." پسرم همچنان با لحن گریان گفت:" آخه موندن پیش مامی خیلی کیف می ده." من گفتم:" آره! واقعا کیف می ده." پسرم گفت:" اصلا شب موندن خونه ی هر کدوم از فامیلا کیف داره." گفتم:" آره! خیلی! منم که بچه بودم دوست داشتم خونه ی مامان بزرگم و خاله هام بمونم." خیلی جالب بود. پسرم به طرز باورنکردنی ای آرام شده بود. در حالی که در موارد مشابه ما کلی توضیح منطقی می دادیم و او راضی نمی شد و بعد همه با ناراحتی و دلخوری می خوابیدند. تجربه اش کنید!

معرفی دو کتاب:

- کتاب« رابطه بین والدین و کودکان»، نوشته: دکتر هایم جی. گینات، ترجمه: سیاوش سرتیپی، نشر اطلاعات

- کتاب «کلیدهای پرورش هوش عاطفی در کودکان و نوجوانان»، نوشته دکتر جان گاتمن و دکتر جون دکلر، ترجمه فرناز فرود، انتشارات صابرین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

نیلوووووووو
13 آذر 92 21:02
استاد چه نکات نابی آموزش دادی، ما هم ته مبتدی هستیم خیلی حظ بردیم ان شاالله بتونیم مثل شماها بچه تربیت کنیم
مامان پسرها
پاسخ
عزیزم! ما تئوری مون خوبه فقط! دعا می کنم مثل خانوم ام البنین (س) بچه تربیت کنی عزیزم!
زینب م
14 آذر 92 0:31
چه دنیای لطیف و ظریف و پیچیده ای دارن این طفل معصوم ها... اگر خدا نظر نکنه چقدر تربیت بچه سخت میشه و البته همت آدم بماند به جای خود... خدا دستت رو بگیره و دعای حضرت مادر پشت سر عروس گلش باشه ان شاالله در تربیت نوه های گلشون...
مامان پسرها
پاسخ
چقدر دعات حس خوبی بهم داد! ممنون دوستم!
مامان حسین
14 آذر 92 1:09
زینب جون خیلی عالی بود با مثال خیلی خوب برام جا افتاد اجرتون با خدا
مامان پسرها
پاسخ
خدا رو شکر!
مامان علیرضا
14 آذر 92 7:56
ممنون عزیزم خیلی جالب و مفید بود
مامان پسرها
پاسخ
خوشحالم که مفید بوده! قابل شما رو نداشت خانومی!
خاله زهرا
14 آذر 92 9:31
خوب يه سوال ؟ وقتى به بچه ميگى آره منم اينجورى بودم اونم ميگه خوب پس بذار بمونم ديگه اونقت چى ميگى ؟
مامان پسرها
پاسخ
خب معلومه! می گم فکر کردی من هر وقت دلم می خواست، مامانم اجازه می داد؟ نه! حالا یه کم جدی باشیم! خب من که گفتم اینا راه حل نیست. اگه اینو بگیم اون احساس همدلی پیدا می شه و بعدش اگه دلیل منطقی هم بیاریم، احتمالا راحت تر می پذیره. ضمن این که ممکنه نپذیره و ناراحت شه. در اون صورت هم من خیلی جدی بهش می گم می فهمم ناراحتی اما نمی شه! به همون دلایلی که بهت گفتم. این هم اصلا بد نیست دیگه! بذار بچه گاهی ناراحت باشه اصلا! من یک کارگاهی می رفتم که کلید واژه درس هاش یگانگی بود. آقا معلم می گفت این یگانگی منشأ تمام خوبی ها و صلحه در جهان و دوگانگی یا بیگانگی، منشأ تمام درگیری ها و کجی ها. بعد تمام روابط انسانی رو تو این قالب توضیح می داد. خیلی جالب بود. یعنی قشنگ منطبق بر توحید و کفر و شرک بود. حالا تو این مسئله اون حس یگانگی با بچه خیلی مهمه. یعنی حس نکنه ما جلوی خواسته اونیم. اون جوری هی تلاش می کنه چون فطرتش و طبیعتش اینه. و این جا نزاع بین نیروهای ما شکل می گیره و کلی انرژی از جفتمون هدر می ره. اما اگه کنار اون باشیم و مسئله اش رو مسئله خودمون بدونیم و با هم سعی کنیم حلش کنیم، نیروهامون در یک جهت خرج می شه و با برآیندش، چیزهای خوب تولید می شه.
هم اندیش
14 آذر 92 23:10
سلام عزیز به به ما نبودیم چی شده اینجااااااااااااااااااا با عرض پوزش من اینروزا درگیر کار و بار بودم نشد بیام خدمتتون جواب ایمیلم به چشم
همسر یک طلبه
15 آذر 92 20:00
سلام بانو اجر کار خونه رو کارشناسی بنام پیامبر به زنی که در مورد جهاد در راه خدا ازشون پرسیده بودن و ایشون جواب دادن کار خانه بزرگترین جهاد در راه خداست . من و شما هم می دانیم که هیچ جهادی در راه خدا بدون اجر نیست .
مامان پسرها
پاسخ
سلام خانوم! البته که هیچ جهادی در راه خدا بدون اجر نیست اما فکر نمی کنم همچین روایتی باشه ها! اون خوب شوهرداری کردنه که جهاد زنه. نه خانه داری!
زینب
16 آذر 92 13:12
من پیام گذاشتم چرا نیومد پس؟ اول تشکر کردم بابت زحمت نگارش این مطلب و دوم از حسم گفتم که حین خوندن پستتون با ناامیدی تمام خوندم به خصوص اون مثال عصبانیت کودک رو. ما تا خودمون یاد نگرفته باشیم هیجاناتمونو کنترل کنیم چطور ممکنه بتونیم در تقویت هوش هیجانی کودکمون درست عمل کنیم؟ خودمو میگم.
مامان پسرها
پاسخ
دقیقا همینه! اصلا بچه داری بزرگترین فرصت و انگیزه برای خودسازیه. البته اگه قبلش بشه چه بهتر!
مامان ابوالفضل
21 آذر 92 10:13
ممنون از مطلب مفید وعالیتون دوست خوبم .
زهرا مامان
21 آذر 92 18:15
سلام مامان پسرا جون خیلی خیلی استفاده کردم ممنونم. ان شالله پاینده باشید و خدای بزرگ حافظ گل پسراتون باشه.
مامان پسرها
پاسخ
سلام! خدا کوچولوی شما رو هم نگه داره!
سلام
11 دی 92 10:25
در ادامه مثلا من و همسرم سعی می کنیم چیزهای خوب به پسرمون یاد بدیم ولی می ریم خونه مادرشون بابابزرگ یا عمه شون شعرهای ترانه های اون وری و یا رقص رو یادش می دن و چون همسرم به شدت بهشون احترام می ذاره و من هم به شدت رودربایستی دارم اون لحظه نمیتونم چیزی بگم و لذا بسیار ناراحت میشم که هر روز آنچه را تلاشم می کنم پنبه می شود با این وجود تا همین الان هم که پسرم سه سالشه به لحاظ فکری و تربیت و ادب از همه بچه های فامیل خودم و فامیل ایشون بهتره پسرم سه سال و سه ماهشه
سلام
11 دی 92 10:52
در ادامه اما با این حال اعتراف میکنم خانواده ایشان به لحاظ اصول های رفتار در روابط با بزرگسالان و اصول های رفتاری با کودکان فی نفسه از همه یه کارشناس هم کارشناس ترن من بیشتر از اون چیزی که برای رفتار با کودک لازمه و خودم در خانواده ام یاد نگرفتم و فقط سعی کردم کتاب بخونم و یا اونچه خودم می دونم درسته رو رفتار کنم بیشترش رو از این خانواده یادگرفتم روش اونها همیشه مبتنی بر مهربانی و محبت و احترام به کودک همراه با قاطعیت در مواقع لزوم هست و خیلی در این اصول وارد هستن و من خیلی چیزها یادگرفتم حتی مادرشوهرم خیلی خیلی خیلی تجارب خوبی داره درباره همسر داری که وقتی پای صحبتش می شینی و تجارب زندگیش و نوع واکنشهاش در مواقع مختلف رو که تعریف می کنه همه اونهایی هستند که خدا می خواد از یک همسر خوب که اینطور رفتار کنه فقط در ظاهر مومن به نظرم یا فقط مثلا برای نماز ارزش نمی ذارن و با ترانه و .. و خیلی دور و بر اهل بیت نیستن ولی خوب من و همسرم می خوایم که همه اونجه که اونها درست رفتار می کنن رو با همراه با محبت خدا و اهل بیت داشته باشیم و همسرم بسیار به اهل بیت احترام می ذارن و سینه زن امام حسین هستن
مامان پسرها
پاسخ
عزیزم! نتونستم جوابتو این جا بدم. توی یک کامنت جدا گانه نوشتم براتون.
سلام
11 دی 92 10:56
من چند تا کامنت دیگه هم نوشته بودم نمی دونم تو پست بالائیه یا کجاست لطفا پیداشون کنید برام مهمه جواب شما
مامان پسرها
پاسخ
دوست عزیز! امروز مسافرم. اگر کمی دیر شد ببخشید. حتما جواب می دمًً
مامان پسرا به سلام
12 دی 92 22:01
سلام دوست عزیز! راستش اول از همه بگم که به قوت ایمان و اراده تون غبطه خوردم و باز به خودم لرزیدم و استغفار کردم از این که نتونستم شکر نعمات الهی رو اون طوری که باید به جا بیارم. امیدوارم حرفام به دردتون بخوره. ۱- اول و قبل از هرچیز باید باور کنیم که رب ما و این بچه ها خداوند قادر و بزرگه. اوست که هر که را بخواهد هدایت می کند و هر که را بخواهد گمراه می کند. حالا ما به حسب وظیفه باید تلاشمون رو انجام بدیم ولی نتیجه اول و آخرش با خداست. و بعد خدا جابره. یعنی می تونه تمام ناداشته های ما رو به بهترین نحو جبران کنه. پس اصلا نگران این که فرزندت چی می شه و چطوری می شه نباش. تلاشت رو بکن و اول و آخر اونو به خدا و دست اهل بیت علیهم السلام بسپار. ۲- می دونم خیلی این آیات مبارکه رو شنیدین. لایکلف الله نفسا الا ما آتاها سیجعل الله بعد عسر یسرا ببین ماها خیلی نمره بیستی بار اومدیم. در حالی که سیستم ارزیابی خدا کیفیه. نمی دونم چقدر با این سیستم که خوشبختانه تو مدارس ما داره جا می افته آشنایی. تو سیستم قبلی که نمره ای بود، بچه ها با هم مقایسه می شدن. اما تو این سیستم، هر بچه ای با توجه به استعدادها و توانایی ها و مهارت های فردی خودش ارزیابی می شه و میزان تلاش و پیشرفت خودش نسبت به وضع قبلیش سنجیده میشه. دقیقا کار خدا هم همین جوره. خدا از هر کس به اندازه وسعتی که در زمینه های مختلف داره انتظار داره و مهم اینه که به میزان لازم تلاش خودش رو بکنه. گرچه وصالش نه به کوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش بازم برمی گردیم به مورد یک. چه بسا مادری که بچه اش رو با وضو شیر داده ولی الان بچه کاهل نمازه. یا برعکس مادری که شاید خیلی مراعات های این تیپی رو نداشته ولی بچه اش فوق العاده اس. کلا ما نمی تونیم برای این چیزا فرمول دربیاریم. البته که بازم می گم باید سعی کنیم به دستورالعمل هایی که قرآن و حضرات معصومین دادن عمل کنیم ولی نتیجه واقعا تحت تأثیر عوامل متعدده که شاید اصلا به ذهن ما هم نرسه. ۳- من می دونم که از لحاظ خانوادگی شرایط واقعا خوبی داشتم. و همیشه از خدا می خوام کمکم کنه بتونم حق این نعمت رو ادا کنم اما این جوری هم نیست که شما فکر کنی من هیچ مسئله ای نداشتم یا ندارم. این نوع روابط وبلاگی آدم ها رو خیلی سیاه و سفید می کنه. صفر و صدی. یا من هم خیلیییی اشتباه های تربیتی مرتکب شدم. حتی چیزهایی که می دونستم انا واقعا در عرصه عمل، اوضاع خیلی فرق می کنه. تو توضیحات وبلاگ هم نوشتم. من قصد دارم این جا از شیرینی ها، از تجربه های خوبم بنویسم. به دلایلی از جمله عمل به این آیه شریف که و اما بنعمة ربک فحدّث. یا این که دوست دارم اگر کسی دوست داشت بتونه از این تجربه های مثبت استفاده کنه. شیرینی بچه داری رو نشون بدم به بقیه و ... مسلما گفتن تجارب منفی لطفی نداره و لزومی نداره. بازم تبریک می گم به خاطر این حساسیت و این عزمی که برای بهبود شرایطتون دارین. مطمئنا دست خدا با شماست.
سلام
14 دی 92 13:33
ممنونم از دل گرمی ای که به من دادید من همچنان تلاشم رو می کنم و تا جان در بدن دارم سعی می کنم حافظ خودم و خانواده ام باشم تلاش می کنم خودم و خانواده ام رو از آتش دور نگه دارم گاهی اوقات پیش میاد که در شرایطی قرار می گیرم که کاری از دستم بر نمیاد نگاه می کنم و غصه می خورم خدا خودش به دل نگرانم نگاهی بندازه . حافظ من و همسرم و فرزندم بین این جمع باشه خدا وعده اش رو درباره ما انشاء اله عملی کنه که روزی جلوی همه کسانی که به ما نگاه طعنه آمیز می کنن سر بلند کنم بچه ام مال خودشه انشاء اله خدا خودش حافظ دین و ایمانش باشه
مامان پسرها
پاسخ
خدا رو شکر! امیدوارم هممممیشه همین قدر با انگیزه و با انرژی باشی! حتما فرزند شما هم به خوبی خودتون میشه! برای ما هم دعا کن!