سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

دو قدم سمت خیام و دو قدم بر می گشت

1392/8/25 15:29
نویسنده : مامان پسرها
534 بازدید
اشتراک گذاری

انگار رزق محرم امسال من این بوده که اندکی بفهمم،

جنس نگاه پدری را که با دستان خود فرزند کوچکش را در خاک می کند.

 

 

می کشی مرا حسین...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان صبا
25 آبان 92 15:47
سلام با تمام وجودم وباتمام احساسم درك كردم اين نوشته رو !كوتاه بود ولي تا عمق جانم نفوذ كرد.زينب جون مي خوام بگذرم ولي خودت هم ميدوني خيلي سخته !!!!نميدونم چرا اين روزها كه همه دلشون كربلاست من دلم ميخواد بقيع باشم ! پيش خانوم كه هستي مارو هم ياد كن عزيز! زيارتت هميشه و هميشه قبول!
مامان پسرها
پاسخ
عزیز دلم! تکراریه ولی دلتو که بسپاری دست خانوم زینب، دستشونو بذارن رو سینه ات، وصل میشی به معدن صبر. می دونی! هر سال آدم یک تجربه های شخصی شاید تکرار نشدنی داره که حال و هوای محرم آدم رو تحت تأثیر قرار میده. یک وقت، باردار بودن، یک وقت شیرخوار داشتن، یک وقت خدای ناکرده داغ عزیزی.... اما این داغ امسال، داغونم کرد.... یعنی نگاه بابای اون سید کوچولو هییییییچ وقت یادم نمی ره. وقتی تجسم می کنم اون لحظه هایی که آقا می خواستن ... ای واااای! میًکشی مرا حسین! تو می فهمی الان حال منو. من می فهمم حال تو رو.
زینب م
25 آبان 92 16:30
و بعدتر نگاه عمه ای را که رو به قبله میکند و میگوید اللهم تقبل منا هذا القلیل من القربان... میکشی مرا زینب...
مامان پسرها
پاسخ
بین روضه باشی و گریه کرده باشی و خسته باشی، اما آن همه را فقط شنیده باشی، ندیده باشی، توی گرما نبوده باشی، هروله نکرده باشی، و یک دفعه خادم هیئت با سینی آب بیاید بالای سرت.... خانوم آب نمی خواهید؟ امان از دل زینب!
مامان حسین
25 آبان 92 23:52
هیئت شهدای گمنام کلکچال تهران 09362271038
مشکاة
26 آبان 92 3:54
آخی...چه خونی به دل ما کردی با روضه ت...از خدا میخوام این نگاه عاشورایی رو هیچ وقت ازت نگیره مامان پسرا
زینب
26 آبان 92 10:53
چقدر دلم گرفت ... السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین خدا تمام این ابتلائات رو براتون درجه لحاظ می کنه ان شالله
فاطمه بهار
26 آبان 92 15:15
سلام نفسم حبس شد تو سینم و دیگه بالا نیومد انگار وقتی این دو خط رو خوندم.... نگین تو رو خدا... نخونین این روضه هارو.... از ماتم تو عاقبتم جان سپردن است....
مامان حسین
27 آبان 92 0:28
سلام زینب جان اگه خدا بخواد 4شنبه عازم مشهد هستیم از شما کمک میخواستم برای اینکه با معرفت خدمت اقا برسم چه اعمال و اذکاری رو داشته باشیم و اگر در این زمینه کتاب و یا توصیه ای دارید ممنون میشم راهنماییم کنیداز تجربیات مامان خوبتون هم در این رابطه بهره مندم کنید راستی اقای میثم مطیعی هم همسفر کربلای حاج اقا پناهیان هستند.اللهم ارزقنا
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیزم! خوش به سعادتت! امیدوارم دست پر برگردی! راستش من که چیزی بلد نیستم. یک بار هم تو وبلاگ رضوان جان نوشتم لیست دعاهایی که معمولا با مامانم می خوندیم. اگه نمی تونی پیداش کنی دوباره بنویسم. البته محمد حسین اون کاغذم رو که لای مفاتیح بود و روش این چیزها رو نوشته بودم نابود کرده! نقدا زیارت جامعه عالیه! یک سری نکات هم تو محرم آقای میرباقری گفتن راجع به زیارت. اگه دوست داشتی، ایمیلتو بده خلاصه ای که نوشتم رو برات بفرستم. یک نکته دیروز مامانم گفتن: تا حالا فکر کردی أرض مقلوب رضاست؟ خوش به حالتووووون! شمام می ری کربلا؟
مامان حسین
27 آبان 92 1:59
راستی یادم رفت بگم حسین اولین بارشه که به پابوسی امام رضا میره اداب خاصی داره/؟
مامان پسرها
پاسخ
آداب خاص رو نمی دونم. فقط سعی کن تا می شه خوش بگذرونه. بذار حسابی بازی کنه تو حرم. جاهای راحت تر بشین. مثل دارالحجه یا دار الحکمه (زیرزمین) خیلی هم نگران آدم های دور و برت که چی میگن نباش! براش خوراکی و اسباب بازی بگیر. محمد حسین البته بار آخر بزرگتر از حسین جان بود، ولی این قدر بهش خوش گذشته بود که همش می گه بریم حرم. یعنی باید مواظب باشیم تلویزیون حرم رو نشون نده وگرنه کچلمون می کنه! بعدم براش یه اسباب بازی گرفتم همش می گه اینو از حرم امام رضان (ع) ! گرفتیم. حالا بزرگتر که شد می تونی یادش بدی با امام حرف بزنن. این طوری تو ناخوآگاه بچه حی بودن امام حک می شه. می تونی یک سری شعر ساده هم داشته باشی که تو راه و تو حرم همون رو هی براش بخونی. خود این خاطره سازی ها موثره. از قبل هم می تونی با قصه گفتن ایجاد تشنگی و آمادگی روحی کنی براش. این که دارین کجا می رین؟ البته با زبان کودکانه و مفاهیم ساده دیگه! واااای! دلم خواست.
هم اندیش
27 آبان 92 11:28
سلام با این حرفت داغونم کردی... شب عاشورا وقتی دوسم بهم پیام داد یاد شماافتادم و یاد دل خانم رباب... رباب ....خیلی سخته.. التماس دعا
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیزم! فکر کن بتونی بگی: آقا! خودتان که سالمید انشاءالله!
بیوتن
27 آبان 92 13:02
جنس نگاه پدر غمگین که با دل آدم این کار را می کند، جنس نگاه پدر شرمگین چه می کند؟...... ---------- ممنون از محبتت عزیزم. میدونی احساس می کنم بعد از یه مساله ای که برام ایجاد شد هر چند خوب صبر نکردم و اصلا بیشترش تقصیر خودم بود اما خدا داره طعم شیرینِ داشتنشو بهم میچشونه. یه طور خاصیه این بار. حس بچه ای رو دارم که مزه شیرین رو برا بارای اوله که داره تجربه می کنه. نمی دونم چه خبره و خدا برام چه نقشه هایی کشیده. عاشق نقشه کشیدنشم..برای من. باورت میشه؟ *خدا* داره برای من نقشه می کشه. میبینی چقدر براش مهمم؟هیچ وقت مثل الان اینقدر احساس نمی کردم که اینهمه برا خدا مهمم..انگار فقط همین یه بنده رو داره......
مامان پسرها
پاسخ
خوشا به حال خوبی که داری! می بینی؟ آدم اگه صبر کرده باشه و خدا این کارو باهاش بکنه حاضره دیگه هر چی شد بشه و صبر کنه. ولی اگه صبر نکرده باشه، اون حس بنده نوازی و ستار بودن خدا که حتی ناشکریشو به روی آدم نمیاره، کشنده است. این حس داشتن خدا، منو یاد اون حرف زین العابدین(ع) انداخت: خدایا من در کلبه حقیرانه ام چیزی دارم که تو در کبریای خودت نداری. من چون تویی دارم. ... حال خوبت مستدام! بیوتن جانم! درست گفتی. اون غم آمیخته به شرم...
نیلوووووووو
27 آبان 92 14:41
سلام و عرض ارادت ویژه خدمت خواهر عزیزم
مامان پسرها
پاسخ
سلام علیکم!ما خیییلی خیییییلی بیشتر عروس خانوم!
خاله زهرا
27 آبان 92 20:24
چه ميكنى با ما ؟ يعنى واقعاً ؟
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیز دل خواهر! خوبین؟
مامان حسین
27 آبان 92 23:15
سلام خیلی خیلی ممنون بابت نکت خوبی که بهم یاد دادید.حتما نایب الزیاره شما هستم.مگه نیلو جون داره عروس میشه؟؟؟با هم دارید فامیل میشید؟؟/
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیزم! نیلو جون که عروس شده! اون ور هم کلی بساط تبرک به پاست خواهر! البته ما از ازل با هم فامیل بودیم یه جورایی! اما در این دنیای دون فقط افتخار دوستی دورادورشون رو داریم!
نیلوووووووو
28 آبان 92 12:35
آغا ما رسما اینجا هم پذیرای دعاهای خیر دوستان هستیم، مامان حسین جان یه هفته قبل محرم عقد کردم، مامان پسرا جون داشتیم! دوستیه دورادور؟؟؟!!! اگر چه بعد مسافت و سابقه نه چندان زیادی بینمونه ولی رشته این مودت محکم تر از یه دوستیه دورادور، آره داداش آخ که دلم برات یه ذره شده عشقولی من
مامان پسرها
پاسخ
نیلووووی عزیزم که ذوق می کنم هر وقت کامنتتو می بینم. من که گفتم ازلیه دوستیمون. ولی تو بعد مادی فعلا مبتلای فراقیم خواهر! شمام که فعلا سرت شلوغه و امیدی هم به تازه کردن دیدار نیست. البته تا باشه از این دلمشغولی ها! بزن دست قشنگه رو!
نیلوووووووو
28 آبان 92 13:26
فدای رفیق عمیق