در پناه بانو
خدای من!
چه کیفی داره که هر وقت دلت تپید و چشمات هوس یک گنبد طلایی کرد، بتونی دست پسرهات رو بگیری و سر کوچه سوار اولین ماشین بشی و جلوی در حرم پیاده شی!
خدایا ممنونم به خاطر تمام نعماتی که بی هیچ استحقاقی به من ارزانی کردی.
پ. ن: ما بالاخره جمعه گذشته طی یک روز بسیااااار سخت و طاقت فرسا اسباب کشی کردیم ولی خدا رو شکر، همه چیز به خیر گذشت. و الان در یک سوییت در جوار بانو در آرامش دوست داشتنی قم، زندگی می کنیم و منتظریم تا خانه جدید آماده بشه. عوارض بارداری داره سخت خودش رو غالب می کنه. سید علی داره سعی می کنه با مدرسه جدید خودشو وفق بده. محمد حسین فکر می کنه اومدیم مسافرت و همش دوست داره بریم حرم. فعلا نی نی منتظره تا مامانش وقت کنه و بره سونوگرافی. و مامان بی صبرانه منتظر شنیدن صدای قلب کوچولوشه که تند تند و مبهم می زنه.
الان اومدیم تهران و خانه پدری. وگرنه معلوم نیست در قم تا کی به اینترنت دسترسی نداشته باشم.
از همه دوستای گلم که بهم سر می زنن و ابراز لطف می کنن ممنونم! تو حرم بانو به یاد هممممتون هستم.
( از به هم ریختگی پاراگراف ها عذر می خوام. این دستگاه ما تو این سیستم پارگرافو ثبت نمی کنه! وگرنه اینقدر بی سلیقه نیستم به جان خودم!)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی