سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

یک سر و هزار سودا

1392/6/26 21:14
نویسنده : مامان پسرها
707 بازدید
اشتراک گذاری
به همه ی همراهان و دوستان نازنینم سلام می کنم و عذر می خواهم بابت نبودن هام. کارتن کردن وسائل با دو تا وروجک که می خواهند از توی همه کارتن ها سر در بیاورند را با اجاره دادن خانه جمع کنید و بگذارید کنار عوارض بارداری و مهمانی های پشت هم و استفاده حداکثری از حضور یک ماهه خواهرم و دخترش، تازه تمدید اینترنت هم مسئله دیگری است که به خاطر نقل مکان فعلا منتفی است. فکر کنم عذرم را موجه می کنید. نه؟
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

بیوتن
27 شهریور 92 1:36
بخشیدیم!

حیف که همشهری نیستیم وگرنه میومدیم کمکتون خواهر


شما روحیه هم بدین خودش خوبه!
سارا مامان علیرضا
28 شهریور 92 7:06
سلام
پست های اخری چرا بر اساس تاریخ نیست؟

دلم برات خیلی تنگ شده بود گفتم یه سر بیام اینجا ببینم هستی
دیدم خداروشکر هستی

ان شاله زودتر سرت خلوت بشه

ان شاله کی جابجا میشی؟
جات اونور خیلی خالیه

ممنونم عزیزم!
چقدر حواست جمعه! خودمم نفهمیده بودم.
همین بلاتکلیفی و آماده نبودن خونه، یک مقدار کارو پیچیده کرده.
اینترنتم که ندارم. باید با دایل آپ بیام دیگه!
نیلوووووووو
30 شهریور 92 17:50
سلام عزیزم، عشقم، مهربونم، ببخش خیلی دیر کامنت گذاشتم با این توضیحاتی که تو از شرایط این روزات دادی دیدم خیلی بی انصافیه بخوام یه وقت برای ملاقاتمون تعیین کنی، دوست ندارم بار خاطرت باشم و دغدغه هات رو بیشتر کنم برای همین این روزها و هفته های آخر خیلی خیلی برات دعا میکنم که نقل مکانت با عافیت صورت بگیره و با دل خوش ساکن شهر بانو معصومه علیها السلام بشی ان شاءالله سر فرصت خود خانوم ما رو بطلبن و بیایم زیارت بعد هماهنگ کنیم تا رویماهتون رو تووی حرم ببینیم مواظب خودت، نی نی توو راهی، فرفری، سید علی و همسر محترم باش در پناه حق
و در ذیل توجهات و دعای ویژه حضرت ولیعصر ارواحنا له الفداء باشی گلم


سلام مهربانوی عزیزم!
ممنونم از دعاهای خوبت!
البته من که انشاءالله زود زود میام تهران ولی بازم سعی می کنم این هفته یه وقتی جور کنم. دیدن تو بهم انرژی می ده حتما!
مامان حسین
30 شهریور 92 23:25
یک لحظه نفس کشیدن در هوای حرم به دنیا می ارزد. یک سه شنبه نماز خواندن در جمکران به دنیا می ارزد.اگه فقط به این فکر کنید که وقتی اسبابها رو جمع میکنی قراره زیر پرچم حضرت معصومه زندگیتون رو دوباره پهن کنید به دنیایی می ارزدخوشا به حالتان که عازم بهشت هستید .از شهر تهران که این روزها نفس کشیدن هم ذر ان سخت است به قم مهاجرت میکنید.در احادیث خیلی به زندگی در اخرالزمان در قم سفارش واجتناب از زندگی در تهران سفارش شده است.بارداری شما سراسر خیر است عمل به دستور رهبر در ازدیاد نسل است.اسباب کشی شما خیر است .خوشا به سعادتتان مادر فرزندان فاطمه

ممنونم عزیزم که این نگاه و حال زیباتو با من شریک می شی. دعا کن قدر بدونیم و لایق بهره بردن از محضر این خاندان باشیم.
نیلوووووووو
31 شهریور 92 5:34
آخه اونی که کلی انرژی مثبته خودتی نه من حالا که پایه ای بسم الله من منتظرم روی ماهت رو ببینم فقط به شرطی که قول بدی این ملاقات اصلا و اصلا برای خودت ونی نی نازمون مایه اذیت و ناراحتی و مزاحمت و گرفتاری و رنج و ... نشه، باشه هانی؟؟؟ فدات بشم که اینقدر گلی و دوست داشتنی، کلا توو این فضای دنیوی چند ماهه میشناسمت ولی مطمینم توو جهان حقیقی دوست جون جونیم بودی






عزیییییزمی!


اتفاقا حاج آقای میرباقری تو سمت خدا داشت چیزای جالبی می گفت. راجع به همین ارتباط معنوی مومنین با هم. می گفت طبق روایت حتی گاهی کسی ناراحته نمی دونه چرا به خاطر اینه که مومنی جای دیگه ناراحته. کلا خیلی حال کردم با حرفاش. حالا درسته ایمان درجات و مراتب مختلفی داره اما منم مثل تمطمئنم روحامون با هم قبلاها دوست بودن!







هم اندیش
31 شهریور 92 16:15
سلام
ابجی جان خوش بحالت اقا که به ما زیاد توجهی ندارن...
راسی از این به بعد راهی سفری شدی خبر بده تا روی ماهتو ببینیم که بس سعادتی ست


سلاام گلی!
شاید زود جواب ما رو می دن که از دستمون راحت شن!
شما تهرانین دوست جون!
منم دوست دارم توفیق زیارت شما رو داشته باشم.
در راستای همون صحبتای حاج آقا میرباقری زیارت مومنین در ذیل زیارت خدا و معصومین قرار میگیره و رشته ای از ولایت رو در دل انسان محکم و برقرار می کنه.
مامان حسین
31 شهریور 92 23:44
برای من هم دعا کن بتونم در مسیر اهل بیت باشم و همش بارداریم بخاطر اینکه همش با خودم فکر میکنم مامانمینا الان چی میگن اگه باردار شم عقب نیندازم و این فکر خراب و اشتباه که همیشه توی همه مراحل زندگیم میگم الان مامان بابام راجع به این کارم این فکر رو میکنند برای همیشه کنار بذارم.مثلا مامانمینا اصرار دارن من تلویزیون سالمم رو که خیلی باهاش راحتم عوض کنم و ال سی دی یا ال ای دی بخرم یا یخچال فریزرم رو کنار بذارم برای ویلای شمالشون و ساید بای ساید بخرم یا مثلا همش میخوان بهم بفهمونن مایکروفر خوبه و تو جووونی باید به فکر خرید هم باشی ولی من اصلا علاقه ای به این چیزا ندارم و اعتقادم اینه که باید ساده زیستی رو تمرین کرد.در صورتیکه اصلا هم ساده زندگی نمیکنم و همه چیز هم دارم .مادر پدرم هم مومن هستند و انسانهای خیلی خوبی هستن ولی بعضی وقتها ناراحت میشم که حتی با خودشون و تو خودشون دلشون میخواد ما این چنین پیشرفتهایی داشته باشیم مثلا ما وامهای 1ونیم میلیونی تو خانواده داریم که این ماه نوبت وام منه.مامانم امشب به من میگن چی میخوای بخری میگم هیچ چیزی نیاز ندارم میگن مگه میشه هیچ چیز نخری ؟باید یک چیز بگیری.بعد هم من گفتم چیزی لازم ندارم که بگیرم و مامان سریع گفتن خوب کاری نداری شب بخیر و زود تمامش کردن.وضع مادی پدر شوهرم خیلی خوبه و همسرم هم خونه دارن و هم ماشین ووجهه اجتماعی خیلی خوبی هم دارن و از لحاظ تحصیلات و...خیلی موجه هستن.به نظر شما باید برخورد و رفتار من با پدر مادرم چی باشه ؟؟همسرم به من میگه بنده خدا مامانت چیزی نگفته سخت نگیر.ولی من میگم چرا باید پدر مادر دختر بعد ازدواج بگن باید فلان چیز بخری باید بری بگردی..کمکم کنید.اصلا هم دوست ندارم حسین در اینده نزدیک با گوشش این حرفها رو بشنوه و به خودش حق داشتن همه چیز رو بده.مثلا چند بار به من گفتن پولهای حسین رو براش حساب باز کردی پس انداز کنی؟؟به نظر شما این رفتارشون درسته و دخالت محسوب نمیشه؟؟؟چون منزل ما خیلی بهم نزدیکه و ارتباطمون زیاده بیشتر هم از این نوع اتفاقات میفتهو تاثیر مستقیم روی تصمیم گیری من روی بارداری دومم داره.چون بابام چند بار گفته بودن حالا زوده حسین خیلی کوچیکه یا مثلا توی این دوره زمونه بچه زیاد رو میخواین چیکار؟؟بابام هر سه شنبه جمکران میرن مامانم هم در جمع اسمانی ما و سایت رضوان شرکت دارن ولی بازم میگن دین منافاتی نداره با خرید و تنوع و توجیه میکنن حرفهاشون رو .مثلا منو تشویق به بچه اوردن نمیکنن و گاهی هم از سختیهاش میگن.نمیدونم شاید به قول همسرم من زیادی حساس شدم و اون بنده خداها تقصیری ندارن.ولی چون من شما رو خواهر خودم میدونم سر شما رو درد اوردم تا کمکم کنید


عزیزم! منو قابل می دونی که حرفای دلتو باهام در میون می ذاری!
راستش فکر کنم تمام این حرف های پدر و مادرت از سر محبته. خب واقعا بچه داری سخته و پدر و مادر طبعا دوست ندارن سختی بچه شون رو ببینن دیگه! اما اگه بدونن تو این سختی رو همراه با شیرینی هاش داری تجربه می کنی و از اون مهمتر با اعتقاد و ایمانت پای قضیه ای، حتما درکت می کنن و چه بسا حداقل تو دلشون تحسینت کنن.
در مورد وسایل خونه هم همین طوره. من یه بنده خوایی رو می شناختم که دقیقا همین طوری بود. خودش با میل خودش با یک خانواده که از لحاظ اقتصادی پایین تر بودن، ازدواج کرده بود. و حتی گاهی بهش سخت می گذشت اما راضی بود اما مادرش مدام اونو با خواهر رادراش مقایسه می کرد و ازش می خواست مثل اونا خرج کنه و زندگی کنه. به نظرم شما خوبه خیلی مهربون و مودبانه بهشون بگی که الان خوشحالی. خوشبختی. راضی هستی. احساس نمی کنی چیزی کم داری. همین کافیه دیگه!
می دونم متاسفانه این جو حاکم سبک زندگی ماست و آدم مذهبی و غیر مذهبی نداره. خود من خیلی وقتا فکر می کنم فرق من نوعی با اونی که کلا باوراش یک چیز دیگه است تو سبک زندگی چیه واقعا؟ من فقط حجاب و چادر دارم و اون نداره؟ و همیشه خلاف جریان حرکت کردن سخته.
امیدوارم خدا بهت انگیزه و انرژی بده برای طی کردن مسیر زیبایی که در پیش گرفتی.
مادر منتظر
1 مهر 92 12:38
سلا مامانی وروجکها
امیدوارم حالتون خوب باشه
عذرتون موجهه .
ولی هر وقت اومدین قول بدین بیایین و به ما سر بزنین و کامنتم بزاریننننننننن


سلام عزیز!
چشم انشاءالله!
مامان حسین
2 مهر 92 0:09
ممنون بخاطر حرفای قشنگت چشم به توصیه شما عمل میکنم ولی مامان پسرا وضع مالی خانواده همسر من خیلی خیلی از وضع مادی پدرم بالاتره.ولی خب مامانم اینا طرز تفکرشون اینه که من باید طلا بخرم مثل جاری هام وسایل زندگیم لوکس باشه مثل جاری هام و......حتما تک فرزند باشم مثل جاری هام ...ولی من کلا زمینه فکری و طرز تفکراتم با این حرفها جور در نمیاد .به نظرتون بهتر نیست پدر مادر ها در اینگونه مسایل زندگی فرزندانشون دخالت نکنن؟؟؟یا اینکه حق مسلمشونه که از من بخوان مدرن زندگی کنم و برای بچم پول پس انداز کنم و و حتما خط و مشی و میزان درامد و نوع پس اندازمون در زندگی رو کاملا براشون شفاف سازی کنم و همه زندگیم رو توضیح بدم؟؟؟از نظر اسلام و دین راه درست چیست؟؟چون مامان شما تحصیلات مرتبط دارن من اینقدر مزاحم شما میشم و ازتون راهنمایی میگیرم چون اصلا نمیخوام خدای نکرده بر خلاف دستور خدا عمل کنم و حق والدینم رو ضایع کنم.چون خیلی تا به حال کمک حال من بودید و واقعا نصایح شما در بهبود اوضاع مفید واقع شده .مثلا نوع برخورد مامان بابای شما با شنیدن خبر بارداری سومتان چگونه بود؟؟

عزیزم! کلی برات نوشته بودم که شارژم تموم شد و همه اش پرید.
خلاصه اش با حرف مامان علیرضا جان موافقم.
سعی کن بهشون نشون بدی که این شرایط انتخاب تو بوده و تو ازش راضی هستی و این طوری خوشحالی اصلا!
اگه بتونی کم کم برای اطرافیانت جا بندازی که معیارهای زندگیت چیه خیلی از مسائل حله به نظرم. البته که زمان بره و گاهی کمی سخت.
مسلما مامان بابای مهربونت از روی محبت و خیرخواهی این چیزها رو به تو می گن. مثلا پدر من هم اوایل اصولا به روی خودشون نمی آوردن قضیه بارداری منو. از بس که براشون سخت بود. البته همه اش به خاطر نگرانی از سلامتی و وضع جسمی من. وضعیت ادامه تحصیل و اینها. اما وقتی باهاشون خرد خرد حرف زدم و فهمیدن این انتخاب خودم بوده و الحمدلله در استدلال های اعتقادی با هم کاملا همسو هستیم، این مسئله حل شد.
امیدوارم خدا کمکت کنه!
مامان حسین
2 مهر 92 0:11
از پنج شنبه این هفته ساعت 9 الی 12 کلاس بارداری و تربیت فرزند تا 7 سال با حضور خانم دکتر عباسی برگزار میگردد ضمنا برای کودکان مهد هم فراهم میباشد برای ثبت نام با شماره تلفن 44724585 تماس بگیرید


عزیزم! ممنون از اطلاع رسانیت! من که نمی تونم بیام! دلم می سوزه.
کاش شما نکات ویژه و کاربردی شو برامون بگی.
حسین جانو ببوس!
سارا مامان علیرضا
4 مهر 92 8:52
مامان حسسین جون منم کم وبیش درگیرم با این دلسوزی های مادرانه کاریش نمیشه کرد بهتره یه جوری به قول یه استاد افرادی از این قیبل ر و پیچوند اللبته در نهایت احترام مثلا بگی باشه چشم ا نشااله ولی بعدش کار خودت روبکنی
نیلوووووووو
4 مهر 92 11:55
سلام، هیعی! فکر کنم قمی شدی دیگه! کوجایییییییییی ؟؟؟؟ بابا این اینترنتو بخر مردیم از بی مامان پسراییی


سلام عزیز دلم! خوبیییییی؟ منم دلم تنگ شده بابا! نمی تونم الان اینترنت بگیرم!
شرمنده که نشد قرار بذاریم. حجم کارام رو درست تخمین نزده بودم و خستگی زودرس و حال خراب مزید بر علت شد تا ما نتونیم دیدار تازه کنیم.
اما به شدت مترصد قرار ملاقات هستما!
هم اندیش
4 مهر 92 19:27
سلام عزیزم
نه گلم ما زیر سایه برادر امام رضا ع شیرازیم
اسم اقای میرباقری رو اوردی نمیدونی من چه شوقی تو دلم پر زد
من عاشق این عالمم چه بحث های معرفتیشون چه بحث های تولید علمی شون چندبارم به همین خاطر توفیق زیارتشون رو پیدا کردیم اما نشده حض کامل ببریم
ابجی جان منم دوسدارم شما رو ببینم
تو دعا هات منو یادت نره لطفا عزیزم


چه جالب!
شما پیش برادرشون، ما پیش خواهرشون! اصلا انگار از هر طرف نگاه کنی، می رسی به امام مهربون مون!
عزیزم! اگه اومدی قم، حتما بهم خبر بده.
دعاگوت هستم دوست گلم!
نسرین
5 مهر 92 15:41
سلام خانومی.....وای دیر دیدم باهم قرار ملاقات گذاشتین تموم شد.....منم میخوام بیام...البته اگر دوست داشته باشین....


سلام عزیز!
خوبی؟
ما هنوز قرار نذاشتیم. اگه شد، حتما با شمام هماهنگ می کنیم تا زیارتتون کنیم!
هم اندیش
19 مهر 92 21:38
سلام عزیزم حتما اگه لایق باشم . خانم جان بطلبن میرسیم خدمتتون برام دعا کن که بسیار محتاجم