مادر کافی
چند وقت پیش دوستی بهم زنگ زده بود و نگران پسر دوسال و نیمه اش بود که هنوز اسم شکل ها را بلد نیست. می گفت پسر دوستش که همسن پسر اوست و در خارجه هم زندگی می کند حتی فرق متوازی الاضلاع و ذوزنقه را می فهمد و حتی تر اسمشان را هم بلد است.
خنده ام گرفت راستش. از خودم که چه مادر بی خیال و شاید تنبلی هستم. که اسم شکل ها و رنگ ها و اعداد و حیوانات و صداهایشان را با محمد حسینم «کار» نمی کنم. که با یک سؤال ساده «که چی؟» خیال خودم و بچه ام را راحت کرده ام. با خودم می گویم وقتش که بشود دایره آبی را از سه گوش زرد تشخیص می دهد لابد. و موقع مدرسه رفتن حتما بلد است به اندازه کافی بشمرد. و بعدها فکر نمی کند شاید این گنجشک کوچک روی درخت دارد پارس می کند.
خوبی اش به این است که وقتی داری به زور سر پسر کوچولویت را از یقه لباس رد می کنی و او یک دفعه می گوید: من خروسم! قوقولییییی قوقولووووو، کلی می خندی!
پ.ن: این روزها برای بعضی که شدیدا دارند زیاد می شوند، ملاک خوبی یک مدرسه این است که از دوم و حتی اول دبستان با بچه، کتاب گاج «کار» کنند. این طور که پیش می رود می بینم آن روزی را که ملاک یک زایشگاه خوب این است که موقع مرخص کردن مادر و نوزاد نورسیده، یک سری کتاب کار هم به مادر می دهند تا روی بچه اش «کار» کند