رواق مهر و کرم
محمد حسین ما دوباره مشهدی شد.
مثل همیشه مشهد امام رئوف باصفا و دل انگیز بود. به تو هم خوش گذشت عزیز دلم! چون با کالسکه نمی شد هر جایی رفت، یک بار رفتیم دارالحجه که زیر زمینه و نزدیکترین جا به مضجع شریف امام. اولش خوب خوابیده بودی و من قشنگ زیارتم رو کردم و نمازم را هم خواندم. نزدیک های نماز ظهر بود که بیدار شدی اولش با تعجب اطراف را نگاه کردی و بعد شروع کردی به بازی با چند تا بچه ای که آن جا بودند. یک بار هم رفتیم دار الحکمه که تو صحن عتیقه و خنک و خلوت. آن جا هم کلی بدو بدو کردی. از این که پاهات روی سنگ های سرد و سبز و صیقلی، شپ شپ صدا می داد، خوشت می آمد. بعضی وقت ها هم تو صحن می نشستیم. بیشتر صحن انقلاب. وقت هایی هم که با بابا می رفتی یا همگی با هم بودیم، مسجد گوهرشاد انتخاب اول بود. آن موقع بیشتر با علی بازی و گاهی هم دعوا می کردید.
سفر خوبی بود به استثنا برگشتنی که تو قطار حسابی کلافه شده بودی. چون من و تو دوتایی روی یک تخت خوابیدیم - یا در واقع نخوابیدیم- و تو که عادت داری تو خواب مدام غلت بزنی حسابی کوفته شده بودی و اصلا خوابت نمی برد و مرتب هم شیر می خواستی. من هم بالتبع نخوابیدم و فرداش سردرد شدیدی گرفتم.