نجوای اذان آقا سید علی در گوش سید علی
سلام دوستان جان!
گفتم حالا که ماجرای ازدواج و دیدار دوران بارداری در محضر آقا رو تعریف کردم، خوبه این سه گانه رو کامل کنم و ماجرای اذان گویی آقا برای سید علی خودمون رو هم ثبت کنم تا در تاریخ بمونه!
شش ماه بعد از عقد ما، دایی جان سید علی و زندایی جان عقد موقت کردند و از دفتر آقا تقاضای وقتی کردند تا ایشون عقد دائمشون را بخوانند. گرفتن وقت برای خواندن عقد ما تنها سه روز طول کشید. اما در مورد برادرم قضیه این قدر طولانی شد وشد و عقدهای موقت مدام تمدید گردید تا این که دای جان حتی عروسی اش رو هم گرفت و هنوز عقدشان خوانده نشده بود. چون هم دوران عقد طولانی شده بود و هم دیگه آخر تابستون بود و عروس و داماد باید می رفتن سر کلاس های دانشگاهشون. تا این که چند روز بعد از عروسی تازه وقت دادند تا برویم پیش آقا و اون موقع سیدعلی من تقریبا یک ماهش بود. ما دوباره رفتیم بیت و آقا رو زیارت کردیم و مراسم عقد برگزار شد و ما بعد از مراسم، سیدعلی را بردیم خدمت آقا تا توی گوشش اذان بگن. ایشون هم با لطف و محبت بسیار سیدعلی رو بغل کردن ( خیلی هم ماهرانه!) و اسمش رو پرسیدن و بعد از این که ما رزومه ی مختصری از خودمون خدمتشون گفتیم، شروع کردن به اذان گفتن در گوش سیدعلی.
اون روز خیلی ها می گفتن حکمت این تعویق زمان عقد، این بوده که آقا توی گوش سیدعلی اذان بخونن!