سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

بدون عنوان

1390/4/20 20:40
نویسنده : مامان پسرها
385 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم!

دوستت دارم،

وقتی زل می زنم توی چشمات و تو شروع می کنی به خندیدن و صدا درآوردن.

وقتی نصفه شب با صدای اهن اوهون و هان هان بیدارم می کنی تا بهت شیر بدم.

وقتی موقع شیر خوردن سیر لگدم می کنی.

وقتی لبهاتو توی خواب و بیداری غنچه می کنی.

وقتی دستاتو سمت چیزی دراز می کنی و منتظری تا بگیریش.

وقتی سرت روی گردنت لق می خوره.

وقتی صبح ها خودتو کش و قوس می دی.

وقتی دهنتو باز نگه می داری، منتظر خنده.

وقتی لثه های صورتیت معلوم می شه.

وقتی تو بازی از ته دل می خندی.

وقتی انگشتاتو آروم باز و بسته می کنی و تکون می دی.

وقتی پاتو با دست می گیری و گوله می شی.

وقتی صدای نازتو زیر و بم می کنی.

وقتی موقع شیر خوردن هی دستتو می بری عقب، میاری جلو و توی سینه ام می زنی.

وقتی کف پاهاتو میچسبونی به هم.

وقتی لباستو محکم می کشی رو صورتت.

وقتی سق می زنی. وقتی الکی سرفه می کنی. وقتی نوک زبونتو میاری بیرون.

وقتی موقع شیر خوردن و خندیدن یه چال کوچولو میفته رو لپت.

وقتی صدای قورت دادن شیرت رو می شنوم.

وقتی دستای کوچولوت می لرزه.

وقتی قربون صدقه ات می رم و یه لبخند ملیحی میاد رو لبت.

وقتی چشمات موقع شیر خوردن خمار می شه.

وقتی تو خواب شکمت بالا و پایین می ره.

وقتی آروم و بی صدا و معصومانه منو با نگاهت دنبال می کنی.

وقتی کف دست عرق کرده ات رو می گیرم تو دستم.

وقتی از خواب پا می شی و هنوز گیجی. میگم سلام و می خندی و چشمای گردت بادومی می شه.

وقتی بعد از شیر خوردن و سیر شدن، با خنده ازم تشکر می کنی.

وقتی که سکسکه ات می گیره و تمام بدنت بالا می پره و خودت تعجب می کنی. 

وقتی پاهاتو تا جلوی صورتت میاری بالا.

وقتی بی صدا می خندی.

وقتی یاد قرمزی روی پیشونیت می افتم.

وقتی ذوق می کنی و تندتند دست و پا میزنی.

وقتی تعجب می کنی و چشمای نازت گرد می شه و لبای خوشگلت باز می مونه.

وقتی زیر گلوتو بو می کنم.

وقتی شستتو می کنی توی دهنتو بلند بلند ملچ مولوچ می کنی.

وقتی موهای سیاه و ریز روی گوشتو می بینم.

وقتی از ترس به من می چسبی و با دستتات محکم بهم چنگ می زنی.

وقتی دستتو جلوی صورتت می گیری و می چرخونیشو چشمات چپ می شه.

وقتی با نگاهت و سرت قاشق رو از تو بشقاب تا تو دهن ما دنبال می کنی.

وقتی انگشتای پاتو به هم فشار می دی و جمع می کنی.

وقتی صدای نفس هاتو می شنوم و حسشون می کنم.

وقتی دوست داری وایسی و پاهاتو راست و محکم نگه می داری؛ خسته می شی؛ می شینی و دوباره تند پا می شی و دوباره... دوباره...

وقتی کمرتو از روی زمین بلند می کنی.

وقتی میگم: دارم میام. آروم می شی با صِدام.

وقتی دست می ذارم رو چال چونه ات و میارمش پایین تا بخندی.

وقتی تو بغلم می گیرمت و آرامش می گیریم.

وقتی از ته دل می خندی و سرتو بالا می بری و سقت رو می شه دید.

وقتی توی کریر خوابت می بره و گردنت میفته.

وقتی تو بغلمی و خودتو شل می کنی و ول می شی روی شانه ام.

وقتی صداهای عجیب و غریب درمیارم و چشمات گرد می شه.

وقتی باهات حرف می زنم و توی صورتم دست می کشی.

وقتی صدای نفس های تند خوشحالتو می شنوم.

وقتی سرتو می چسبونی به سینه ام.

وقتی بازیگوشی می کنی وقت شیر خوردن. هی می خوری؛ هی نمی خوری و شیر شره می کنه روی لپت.

خدایا! شکرت!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان مسیح
21 تیر 90 4:42
خیلی ناز و صمیمی نوشته بودی.... حال کردم خدایی...ممنونم...
بووووس واسه حسین جون


سپاس مامان گلی!
مسیح جونو بچلون!
سعادت
21 اسفند 92 15:43
سلام مامان پسرا جونی باورت می شه من تازه چند روزه که فهمیدم وبلاگ داری؟ نشستم از آخر تا اینجا رو خوندم و کلی استفاده کردم. این پستت اونقدر تحت تاثیرم قرار داد که دیگه طاقت نیاوردم کامنت نذارم. برای من که یه نی نی شیرخوار دارم و این حس ها رو لمس می کنم واقعا لذت بخش بود. به نگاه زیبات به این همه نعمت خدا غبطه خوردم. خدا پسرای گلت رو برات نگه داره عزیزم
مامان پسرها
پاسخ
سلام عزیزم! ممنونم! توفیق درک و شکر نعمت هم خودش نعمتیه که باز باید براش شکر کرد. خدا دختر نازت رو نور چشمت قرار بده!