سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

چگونه باشیم؟

1392/3/16 17:50
نویسنده : مامان پسرها
1,482 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب یازدهمین سالگرد عقد ما بود در محضر آقا. چون بچه ها را برده بودیم پارک نرسیدم دیشب این کار را انجام بدهم. امروز از صبح نشستم و نوار صحبت های آقا را پیاده کردم. می دانم دوستانی هستند که حتما از این رهنمودهای حکیمانه و شیرین استفاده خواهند کرد.

من سعی کردم عین سخنان ایشان را بنویسم. فقط بعضی جاها از کروشه [] استفاده کردم و چند کلمه ای را اضافه کردم تا متن مفهوم باشد. چون لحن صمیمانه ی ایشان در بیان گویا بود ولی شاید متن نارسا می شد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله اقراراً بِنِعمَتِه و لا اله الا الله اخلاصاً لوَحدانیّته
والصّلاة و السّلام علی آشرف بریّتِه و علی آصفیاءِ مِن عِترَتِه
و بعد فقد کان من فَضلِ الله علی الأنام آن آغناهُم بالحلالِ عن الحَرام
فقال و أنکحوا الأیامی منکم و الصّالحینَ مِن عِبادِکُم وَ إمائِکُم إن یَکونوا فُقَرآءَ یُغنِهِم اللهُ مِن فَضلِه والله واسعٌ علیمٌ
و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) مَن تَزَوَّجَ أحرَزَ نِصفَ دینِه فَلیَتَّقِ الله فی النِّصفِ الآخَر
فقال صلّی الله علیه و آله: تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا فإنّی أُباهی بِکُم الاُمم یَومَ القیامة وَلَوا بالسِّقط 1
اولا امشب قرار دادیم تا از روز وفات و شهادت خارج شده باشیم اگرچه که عقد در روز وفات هیچ اشکال شرعی ندارد. نه حرام است، نه مکروه است. ولی خب، احتراماً و رعایتاً لبعض جهات ما امروز که روز پنج شنبه بود، عادت ما هم این است که پنج شنبه ی قبل از عید می خوانیم، تعطیل کردیم؛ گذاشتیمش شب جمعه که شب متبرکی است و شب عید است در واقع. جمعه هم عید است. و مناسبت هم مبعث است که خود عید بزرگی است بلکه بزرگ ترین عید تاریخ بشر است. امیدواریم به برکت این اعیاد، ازدواج هایی که انشاءالله امشب ما عقدشان را می خوانیم، شیرین ترین، سعادتمندترین، پر برکت ترین ازدواج ها قرار بگیرد.
اما توصیه ی ما یکی این است که این پدیده ی تشکیل خانواده را مهم بشمارید. بزرگ بشمارید. یک جریانی مثل بقیه ی حوادث زندگی نیست. این یک مقطع است. یک چند راهی است. بعضی وارد این راه می شوند- وارد این چهار را می شوند، پنج راه می شوند- از راه مستقیم حرکت می کنند. بعضی وارد این چندراه می شوند، شرایطشان، وضع همسرشان، وضع خانوادگی شان، وضع خودشان آن ها را به راه های کج و کوله می کشاند. اگر بخواهید به راه مستقیم بروید، موازین شرعی را رعایت کنید. اخلاق خانواده را- که در شرع مقدّس معیّن شده- آن را مهم بشمارید. اولش همین است که قدر این کانون جدید را بدانید. بعضی ها وقتی ازدواج می کنند نمی فهمند چه اتفاقی افتاد. مثل یک عروسی که آدم می رود - عروسی دیگران، جشن، مهمانی که خب، یک هوای تازه ای است و یک شادی ای است و از این حرف ها- بعضی آن جوری تلقی می کنند. عروسی خودشان هم مثل یک مهمانی تشکیل شد فقط. در حالی که نه! تعهّداتی به وجود می آید. در کنار این تعهّدات، نعمت ها و برکاتی ردیف می شود برای زندگی انسان که این تعهّدات را شیرین می کند برای انسان. اولش این است که زن و شوهر بر حسب ساخت طبیعی خدایی شان- آن قواره ای که خدا برای زن و برای مرد به وجود آورده- وقتی که با هم محرم شدند و یک جفت را - دو انسانی که از هم جدایند- یک زوج را تشکیل دادند، این می شود یک موجود کاملِ جدید. همدیگر را تکمیل می کنند. اولین اثرش هم «سَکَن» [است]. وَ خَلَقَ مِنها زَوْجَها لِیَسکُنَ إلَیها. سکونت، آرامش؛ این اولین اثرش است. یَسْکُنَ یعنی چه؟ یعنی ما در زندگی تلاطم هایی داریم، اضطراب هایی داریم که گاهی انسان را از جا می کند این تلاطم ها. وقتی که زن احساس می کند شوهرش همراهش است و به او تکیه دارد، وقتی شوهر احساس می کند که زنش همراهش است و در هاله ی محبت او قرار گرفته، این تلاطم ها تبدیل می شود به آرامش، احساس آرامش. این همان سَکَن است؛ سکونت. اگر با هم مهربان باشید، اگر با هم به شرایطِ درست عمل کنید، این حالت سَکَن از همین اول عمرتان وجود دارد، از همین اول عمر ازدواج تا ان شاء الله ۸۰ سالگی،۹۰ سالگی که عمر خواهید کرد، تا آن آخر. هیچ اشکالی هم ندارد. گاهی هم ممکن است یک بگو مگویی، اختلاف سلیقه ای هم پیش بیاید. این ها اهمّیتی ندارد. این مانع از آن حالت آرامش نیست. زن وقتی در خانه را باز می کند، شوهرش وارد می شود، احساس می کند دلش گرم شد. خستگی اش برطرف شد. مرد وقتی که از محیط پرغوغای کار- چه کار اداری، چه کار علمی، چه کار بازاری، چه کار تجاری، چه کار سیاسی- خودش را کشید بیرون و آمد وارد خانه شد و همسر مهربانش را با لبخند و شوق در مقابل خودش دید، خستگی اش از تنش می آید بیرون. این را شما خانم ها بدانید وجود شماها آن تحوّلی را در روحیات مرد به وجود می آورد که گاهی هیچ عاملی نمی تواند آن تحوّل را به وجود بیاورد. دل مرد را گرم می کند. او را امیدوار به زندگی می کند. شوق ادامه کار را به او می دهد. اصلاً در وجود او نیرو می دمد. وجود شما این قدر مهم است. مرد هم نسبت به زن همین است. حالا مرد گاهی ممکن است بیاید اخم آلود. اگر زن خب یک خرده ای عقل و پختگی اش بیشتر باشد، از اخم او جا نخورد، لبخند نشان بدهد. محبت نشان بدهد. یواش یواش با «افسون» محبت گره اوقات تلخی و بداخلاقی و این ترش رویی او را باز کند، آن وقت می بیند که او چه احتیاجی داشت. من البته این حرفی که عرض می کنم خواهش می کنم مردها نشنوند. چون ممکن است بدشان بیاید. شما خانم ها بدانید. این آقایان تا آن آخر هم مثل بچّه پسرند.2 باید اداره شان کنید شما. که البته اگر این حرف از زبان ما به گوش مردها برسد لابد گله خواهند کرد. واقعا باید خانم ها این بچه پسری که حالا ریشش هم سفید شده بعد از پنجاه شصت سال، باید اداره اش کنند.

خب! این سَکَن. این آرامشی که در محیط خانواده به وجود می آید.
اگر این آرامش به وجود آمد، یک عاملی این جا وجود دارد که از این عامل غفلت می کنند و آن عامل غریزه جنسی است. غریزه جنسی خب در همه هست؛ در هر انسانی، در هر مردی، زنی وجود دارد. اسلام کاری که کرده این است. آمده این غریزه جنسی را پشتوانه تشکیل خانواده قرار داده. یعنی گفته شما اجازه ندارید از این ذخیره ی غریزه جنسی و میل جنسی در جایی غیر از خانواده استفاده کنید.  این مخصوص خانواده است. خب! این غریزه هم باید اعمال بشود. نیاز انسان است. این پشتوانه ی خانواده که قرار گرفت، چون عامل محکمی هم هست، خانواده را همیشه سر پا نگاه می دارد. حالا هوشمندان - شما که ان شاءالله همه هوشمندید- دقت کنند که اگر این ذخیره را مرد، زن - خدای نکرده- رفتند جای دیگر مصرف کردند، هر مقدار که از این غریزه جای دیگر مصرف شد، پشتوانه خانواده به همان نسبت خالی می شود. صورت خانواده باقی می ماند اما آن ملات اصلی اش که محبّت و عشق و دلدادگی و جاذبه ی زن و شوهر به همدیگر است، آن هی کم می شود. همان بلایی سر خانواده ها می آید که در اغلب خانواده های غربی بخصوص در آمریکا و در کشورهای اروپای شمالی - متأسفانه این حالا بلای همه گیر شده- [اتفاق می افتد.] خانواده ها اسمشان زن و شوهر است، تو دفتر هم ثبت شده، عقد شرعی هم خوانده اند اما آن ملات اصلی نیست. چرا؟ چون این ذخیره ی ارزشمند غریزی طبیعی را که باید پشتوانه ی خانواده باشد، این را رفته اند چند جای دیگر مصرف کرده اند. اصلا خیلی احتیاجی به هم احساس نمی کنند. به هم می گویند my dear! عزیز من! مثلا! اما این زبان است فقط. این «my dear» ای است که وقتی هم بخواهد طلاقش هم بدهد می گوید: « my dear  می خواهم طلاقت بدهم.» مثلا! یعنی هیچ عزیزمی که ما تو خودهامان می گوییم «عزیزم» که همه ی معنای عزّت درش هست، در آن my dear انگلیسی - که حالا در دنیا معمول است- وجود ندارد. گفته ام من بارها. برای این که شکل خانواده را محفوظ نگه دارند- حالا دو تا بچه ی دبستانی و دبیرستانی هم دارند مثلاً- این بچه ها هیچ وقت خانواده را که نمی بینند این جور دور هم بنشینند مثل ماها سر سفره. [یکی می گوید] «نان را بگیر!» نمیدانم برای این غذا بکش. کم بیاید. آن بگوید: «آی مال من چی؟» این خیلی فضای شیرین جالبی است. یا [مثلا بگویند] « غذا چرا این جوری شد. چرا اونو نپختین؟ شب ماکارونی بپزیم.» فلان. این را ندارند. آن خانم تو محیط کارش است. ساندویچ می گیرد می خورد یا با دوستش تو یک کافه ای قرار دارند که بروند با هم بنشینند غذا بخورند. شوهر هم یک جور دیگر. بچه ها هم دیگر همین طور ول اند. هر چی گیرشان آمد. همبرگری- از این چیزهایی که حالا معمول شده- بخرند و بخورند و توی مدرسه، بیرون مدرسه، بعد هم می آیند خانه و پدر و مادر هم نیستند بروند بیرون یا بنشینند تلویزیون تماشا کنند. برای این که این را یک مقدار نظام بدهند - فهمیده اند که این خیلی بد است- ساعت هایی را معیّن کرده اند بعضی از خانواده های آمریکایی برای جمع شدن خانواده دور هم. گفته اند مثلا فرض بفرمایید ساعت چهار و نیم بعد از ظهر همه بیایند خانه؛ همه خانه باشند. میز عصرانه را هم چیده اند آماده؛ با همان چیزهایی که دارند و ممکن شان است. بیایید همه ساعت چهار و نیم بعد از ظهر دور این میز باشیم. مرد می آید. زن هم می آید. بچه ها هم می آیند. این یعنی یک محفل خانوادگی است. اما چه جور محفلی؟ یک ساعت وقت برای خودشان گذاشته اند یا دو ساعت که دور هم یک محیط خانوادگی داشته باشند؛ محیط خانوادگی قراردادی، تصنعی. یک خرده می گذرد این مرد نگاه می کند ببیند وقتش دیر نشده باشد. چون بعدش کار دارد. با رفقا سینما می خواهد برود. شب نشینی دارد. خانم هم یک جور دیگر قرار دارد. بچه ها هم با رفیق هاشان قرار گذاشته اند. همه این پا آن پا می کنند و زنجیر می جوند که زودتر این تمام بشود. یعنی به این جا رسیده کار آشفتگی خانوادگی. حالا بعضی از روزنامه ها یک یاوه هایی می نویسند تو کشور خود ما که طلاق این جور شده طلاق آن جور شده. خب حالا طلاق به فرض زیاد شده باشد، بر اثر بعض از حماقت ها ممکن است یک وقتی هم طلاق زیاد بشود. معنایش آن پدیده ی بسیار خطرناکی که در غرب وجود دارد نیست. ما هنوز بحمدالله در داخل کشور خودمان این ملات محبّت در خانواده هامان هست. و اگر چنان چه این پشتوانه ی غریزه ی جنسی را که زن و شوهر به خاطر آن به هم خیلی احتیاج دارند- اقلا تا سنین بالا به هم احتیاج دارند به خاطر این قضیه-  اگر این را همان طور که ما گفتیم توی گاوصندوق بگذارند و درش را محکم ببندند برای داخل خانواده و بیرون خانواده ازش استفاده نکنند، آن وقت أحرَزَ نِصفَ دینِه.  نصف دینشان از این طریق محفوظ می ماند. چون نصف دین انسان ها را شهوات جنسی می رباید. این یک واقعیت بسیار غم انگیزی است که نصف دین انسان به خاطر غریزه جنسی در دوران های مختلف عمر - از نوجوانی گرفته تا پیری، هر وقتی به یک نحوی- نصف دین را معلوم می شود که غریزه ی جنسی می رباید. یک وقتی شما غریزه ی جنسی را - این شیطان مؤثر را- توی شیشه کرده اید و درش را گذاشتید و هر وقت لازمش داشتید یک ذره اش را درآوردید و ازش در داخل خانواده استفاده کردید، این آن نظام درست خانوادگی را به شما خواهد داد. خب حالا! این جا باز همان طور که گفتم هوشمندان بفهمند این که در شرع مقدس گفته اند محرم، نامحرم، نگاه کنید، نگاه نکنید، آرایش کرده بیرون نیایید، زن در مقابل مرد با جلوه گری حرف نزند، مرد با نگاه هیز به زن نگاه نکند این ها برای چیست. این ها برای این است که این خانواده کوچکی که شما تشکیل داده اید، بنیانش مستحکم باشد. نه آن خانم چشم دلش جای دیگر برود، نه آن آقا چشم و دلش جای دیگری بچرخد. این ها برای این است. بعضی ها خیال می کنند اسلام گفته رویتان را بگیرید، نگاه نکنید، چادر سرتان کنید، خیال می کنند این ها یک احکام تحجّرآمیز است. یک عده هم یاوه گو پیدا شده اند حالا هر کلمه ای که می گویند، یک «تحجّر» هم پشت سرش می آورند.3 خیال می کنند تحجّر یعنی این ها. تحجّر چیز دیگر است. این ها همان نکات دقیقی است که آن کسی که می شنود باید بَرِش تأمل کند. تأمل نکند نمی فهمد. آن وقت گفت: چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست                                            سخن شناس نه ای جان من خطا این جاست
نمی فهمند آن باطن کلام [را]، عمق کلام، جان کلام را نمی فهمند آن وقت هر کسی از ظنّ خود یک حرفی می زند. این نکته ی اولمان که خلاصه اش این شد که قدر این کانون جدید را بدانید و این خصوصیات را درباره اش رعایت کنید.
توصیه ی دوم ما این است که به همدیگر کمک کنید. کمک کردن هم به این است که در راه تعالی و کمال حقیقی بشر که تقرّب الی الله و تخلّق به اخلاق الله و تهذیب نفس و تبدیل شدن به نور در همین نشئه ی مادی [ است، به هم کمک کنید.] این ها آن چیزی است که انسان باید برای این ها [کار کند.] فَلِذلِکَ فَلیَعمَل العامِلونَ. باید برای این ها کار کند انسان. در این راه به هم کمک کنید. این راه البته راه طولانی ای ست. پیچ و خم هم زیاد دارد اگر چه صراط مستقیم است. و شیوه های گوناگون دارد. با دل خواستن هم درست نمی شود باید دل همراه با همّت و تلاش و اقدام وارد میدان بشود. در این زمینه ها شما دختر خانم به این شوهر جوان تان کمک کنید. مثلا اگر این دارد درس می خواند تا معلوماتی پیدا کند و از آن معلومات مردم استفاده کنند، بهش کمک کنید. اگر کار خیری می کند کمک کنید. اگر در یک مبارزه سیاسی عادلانه و نجیبانه و به حقّ فعالیت می کند، بهش کمک کنید. اگر دارد معلومات خودش را زیاد کند، اگر دارد دین خودش را زیاد می کند، کمک کنید. اگر می خواهد برود اعتکاف کند سه روز، کمک کنید. اگر یک مسافرت لازمی باید انجام بدهد، یک مأموریت سختی را باید بر عهده بگیرد، بهش کمک کنید. توی زندان، در دوره رژیم طاغوت بعضی ها زن هاشان می آمدند ملاقات، بنا می کردند آه و ناله. « آره تو که نیستی! ما پول که نداریم. نان که نداریم. کسی به ماها محل نمی کند. بچه ها که بابایشان رامی خواهند. مدرسه این جور گفته.» همه اش این بیچاره تو زندان که خودش هزار تا مشکل داخل زندان داشت، دل او را پر می کردند از خون. که برای قضایای بیرون او طبعاً اراده اش سست می شود دیگر. اگر همان جا هم تصمیم نگیرد که یک جوری خودش را با یک توبه نامه ای چیزی از زندان بیاورد بیرون، برای نوبت بعد دست و پایش می لرزید اگر می خواست یک اقدام مهمی بکند. بعضی زن ها بعکس. می آمدند زندان. طرف می پرسید: خب! چطوری؟ می گفت: خیلی خوب. [مرد می گفت:] مشکل مالی پولی ندارین؟ می گفت: نه! خیلی هم خوبه. [ مرد می پرسید:]بچه ها کسالتی چیزی ندارن؟ [زن جواب می داد:] نه! نه!  [مرد:] چرا نیاوردیشون؟ [زن:] «داشتن بازی می کردن، خوش بودن، گفتم بی خودی اذیت شان نکنم.» بعد معلوم می شد که بچه یک ماه ناخوش بوده. این زن نمی گذاشت شوهر داخل زندان حتی ناخوشی بچه را بفهمد که مبادا نگران بشود. [مرد می گفت:] «خودت چطوری؟» [زن می گفت:] «خیلی خوبم. سر حالم.» در حالی که خودش هم احتیاج داشت به مراقبت. این جوری داشتیم ما. این ها کمک است. بعد از انقلاب هم همین جور. بعضی زن ها چسبیدند بیخ خر شوهرها را گرفتند که « چی به دست آوردی؟ فلان کس خانه دار شد. ماشین دار شد. صندلی قرمز مجلس گیرش آمد. فلان مسئولیت را بهش دادند. آنجا احترامش می کنند. سفر خارجی مرتب دارند می روند. تو چی؟ بی عرضه! » بعضی از خانم ها شوهرهایشان را این جوری خطاب می کنند. او هم یک دو بار دعوا می کند اوقات تلخی می کند از خودش دفاع می کند آخرش خلع سلاح می شود. این را هم شما بدانید. در جنگ نهایی بین زن و شوهر طرف قوی تر کیه؟ خانم است. یعنی نگاه به صدای کلفت و قد بلندشان نکنید. آنی که بالاخره اگر با تدبیر و نقشه وارد بشود، نقشه اش بر نقشه ی شوهر فائق می آید و او غالب می شود او خانم است. بالاخره این بیچاره را وادارش می کنند که او هم به فکر بیافتد برود سراغ پول و ماشین و عنوان و... که از دیگران عقب نماند. حالا بیایند پیش ما گله کنند که بله! زن هامان این جور می گویند. ما هم یک فصل نصیحت که آقا اخلاص داشته باشید. خدا را در نظر داشته باشید. این ها اهمیت ندارد. اما این کجا؟ آن وسوسه بیخ گوشش که دائم دارد می گوید، آن کجا؟ بعضی زن ها این جوری اند. بعضی زن ها نقطه مقابل. اگر شوهر یک دو تا فرش ماشینی، قالی ماشینی، خرید آورد خانه - در حالی که اتاق ها فرش است-  بیخ خر شوهرشان را می گرفتند که «این را برای چه آوردی؟» گفت «حالا آوردم دیگه!» [ زن می گفت:]« نه! از کجا آوردی؟ چی شده؟ کی داده؟ چه جوری شده؟» قبول نکردند. پس دادند. نگذاشتند که این مال - جنس- در داخل خانه مصرف بشود. هدیه برایشان فرستاده اند، آورده اند خانه. شوهر خوشحال است که حالا دارد برای خانم یک چیزی می برد که از وسایل خانه ی کم وسایل یک چیزی داده بشود. خانم گفته « این ها را چرا آورده ای؟ اینها را ما نمی خواهیم. چون این را اگر بیاوریم توی خانه مان با بقیه اشیای خانه ی ما نمی سازد. نه با فرش مان، نه با رخت خوابمان، نه با لباس هایمان، نه با پرده ی خانه مان. اگراین می آید باید این هم عوض بشود. آن هم عوض بشود. آن هم عوض بشود. حاضری؟» شوهر هم بیچاره گفته « نه!» گفته « اگر حاضر نیستی پس این را هم بردار ببر بیرون. این هم نباشد.»
ببینید بعضی از زن ها شوهرهایشان را بهشتی می کنند بعضی هم جهنمی می کنند. عکسش هم هست. بعضی از شوهرها هم زن های قانع فداکار بااخلاص که در بین زن ها این جور آدم ها از مردها به نظرم می آید بیشتر باشند- من آمار نگرفته ام اما به گمان می کنم بیشتر باشند- این زن ها را می کشانند به وادی زیاده خواهی و زنانه اندیشی. این تعبیر زنانه اندیشی را اهانت محسوب نکنید. چون متأسفانه در بسیاری از دوره های زمانه جوری زنان را یاد دادند که باید به فکر طلا بود. باید به فکر آرایش بود. باید به فکر عروسی بود. باید به فکر لباس بود. باید در صحبت هامان همه اش یک چاشنی غیبتی حتماً بود. سوق دادند شوهرها زن ها را به این وادی ها. تا یک کلمه حرف حساب آمده بزند گفته اند حالا این به شما مربوط نیست. اما اگر چنان چه صحبت رنگ پیراهن دختر همسایه شد که با دختر ما همسن و هم کلاس است آن جا چرا. آن جا نشسته اند پای درد دل خانم گوش کرده اند. اهل جهنم کرده اند زن هاشان را و بعکس. این هم نکته ی دوم. به هم کمک کنید. کمک در راه خدا.
نکته ی آخر و نکته ی سوم هم این که با هم بسازید. دخترها و پسرها! با هم بسازید. این جا جای سازگاری است. ما با سازش در خیلی جاها مخالفیم. اما در این جا معتقدیم باید بسازید. کوتاه بیایید. البته کی کوتاه بیاید؟ هم مرد باید کوتاه بیاید هم زن. اما زن به خاطر آن طبیعت منعطف و نرم و ظریف- که همان طور که گفتیم به خاطر همان هم هست که از مرد قوی تر است- راحت تر می تواند سازگاری نشان بدهد. البته این معنایش این نیست که حالا مردها اگر هر هارت و هورتی کردند هر توقع بیجایی کردند آدم بگوید که خب! زن باید بسازد. نه! مردها هم مأمور به عدالتند. مأمور به انصافند. بسازید با هم. آن چهره ی ایده آل همسر - که در ذهن جوان ها غالباً نقش می بندد- در دنیا وجود ندارد تقریبا. که هیچ عیبی نداشته باشد و همه ی محسنات را داشته باشد. آن را پیدا نمی کنید. شوهر شما یک عیبی دارد. یک مرد دیگری هم سن شوهر شما آن عیب را ندارد. می گویند خب آن عیب را ندارد. اما آنرا که تو خبر نداری. آن ممکن است یک عیب خیلی بدتر از این داشته باشد. که باز زن او وقتی به شوهر شما نگاه می کند می بیند این آن عیب را ندارد حسرت شوهر شما را می خورد. زن ها هم همین جورند. زن شما ممکن است این عیب را داشته باشد. شما آن به نظرت عمده نشود. زن دوستت که خیال می کنی این عیب را ندارد یک عیب دیگر باز دارد. هیچ کس خالی از عیب نیست. پس با هم بسازید . همان که مقدّر و نصیب شده همان را مغتنم بشمارید. عطیّه الهی بدانید. نعمت خدا بدانید تا ان شاءالله خدای متعال هم برکاتش را برشما نازل کند.
1. ترجمه روایت: ازدواج کنید و زاد و ولد نمایید تا جمعیت شما زیاد گردد زیرا من در روز قیامت به تعداد شما – حتی به جنین های سقط شده تان- بر دیگر امت ها می بالم.

لطفا خیلی به انتخاب روایت دقت کنید. آن هم امروز که سیاست های تحدید نسل تهدیدمان می کند.

2. این جا، همه خندیدند. خانم ها، آقایان و خود حضرت آقا.

3. این چند روز و به لطف ایام انتخابات، این نکته ی سیاسی خیلی می چسبید.

4. توی مراسم ما آقای باقری کنی هم حضور داشتند. آقا جملات زیر را در وصف ایشان گفتند.

ما أنجَبهُ ما أحلهُ
ما أعلَمَهُ ما أتقهُ

و انصافا عالم بی نظیری هستند که ناشناخته مانده اند. حفظه الله!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان صبا
16 خرداد 92 22:43
سلام خيلي خيلي عالي بود دستتون درد نكنه حقيقتا استفاده كردم
نیلوووووووووو
16 خرداد 92 23:39
سلام گلم مبعثت مبارک وای که چقدر به حالت غبطه خوردم آخه من یه 6 سالی هست آرزومه آقا عقدم کنه ولی خبر دارم که دیگه نمی خونههههههه ولی حرفای آقا یه حالی میکنه آدم رو میکنه از زمین و زمینیا میبره به اون بالا بالاها میگم اگه حضرت قائم عجل الله ظهور کنن و بیان سخنرانی بنده در جا جان به جان آفرین تسلیم کنم یعنی اگر زعیم اینجوریه دیگه امام چجوریه
عزیزم برای هممون دعا کن راستی تو وبلاگ رضوان هم برات کامنت گذاشتما

سلام نیلوووو جان! خیلی خوش اومدی! جدا همین جوره حرف های آقامون! تازه اگه با صدای صمیمی و دلنشین خودشون می شنیدی که خیلی بیشتر می چسبید.
اترانا نحف بک و انت تأم الملأ ..... و نحن نقول الحمدلله رب العالمین
مامان علیرضا و حسین
17 خرداد 92 18:07
سلام. خیلی خیلی استفاده کردم. ما هم یازده سال پیش مزدوج (یک انسان کامل) شدیم. همین حالا هم این حرف ها خیلی می چسبند!!!


آره واقعا! خودمم موقع تایپ کردن واقعا چندباره کیف کردم.
فاطمه
21 خرداد 92 15:46
ممنون دوست عزیز خیلی لذت بخش
بود آرزوی من بود که رهبرم خطبه عقدمون رو بخونه ولی نشد
خوشبخت و سلامت باشید



ممنون عزیز! ایشالا شما هم سعادتمند باشید!
خاله زهرا
22 خرداد 92 6:04
خيلى قشنگ بود گرچه براى ما تكرارى بود ولى باز خيلى تازه گى داشت ، خوش به حالت واقعاً، اون تيكه ى ماى دير رو نشنيده بودم خيلى باحال بود ، اون قسمت حديث پيامبر هم خيلى قشنگ بود در مورد جنين هاى سقط شده ، يه لحظه ياد بهمن ٨٨ افتادم


عزیزمی! دلم برات تنگ شده!
علامه كوچولو
29 خرداد 92 12:42
عالي بود ممنونم خانومي


مریم
12 اسفند 92 14:08
سلام بسیار مفید و عالییییییی بود اجرتون با حضرت زهرا س
مامان پسرها
پاسخ
سلام! ممنونم!