تیسسس!
صبح زود پا شدیم تا سیدعلی رو روز اول مهری برسونیم مدرسه. زود راه افتادیم تا به ترافیک نخوریم و قاعدتا محمد حسین هم در پروسه لباس پوشیدن بیدار شد.
وقتی برگشتیم، اومدم محمد حسین رو بخوابونم. وقتی شیر خوردنش تموم شد، سرشو گذاشت رو بالش کناری که بخوابه. اینقدر ناز و جیگر بود که یهو عشقم قلنبه شد و پریدم ماچ بارونش کردم. محمدحسین که واقعا می خواست بخوابه با اون لحن جالبش گفت: «ماما!» بعد انگشت سبابشو گذاشت رو دندوناش و گفت:« تیسسس!» ( یعنی هیس!)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی