جشن پیامبر مهربان ما
به نام خدای دوستدار کودکان
پیامبر اکرم (صلوات الله علیه): فرزندان خود را بر محبت و دوستی من و اهل بیت من و قراِئت قرآن تربیت کنید.
(از قبل برای بچه ها اجمالا توضیح می دیم که امروز می خوایم جشن بگیریم و از خودشون تو تزیین خونه کمک می گیریم. اصل مهم اینه که بچه ها مشارکت کنند و بهشون خوش بگذره. دیگه این که ریسه ها قرینه باشن یا خونه شیک شده باشه قطعا مهم نیست. بعد که فضا آماده شد، می تونید برنامه تون رو با این قصه شروع کنید.)
به نام خدای بزرگ و مهربون
بچه ها توی کوچه بازی می کردند. صدای خنده و شادی کوچه را پر کرده بود؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) داشتند به مسجد می رفتند تا نماز بخوانند. وقتی بچه ها پیامبر را دیدند، دویدند جلو و عبای پیامبر رو گرفتند و گفتند: پیامبر با ما بازی می کنی؟
.پیامبر لبخندی زدند و با بچه ها مشغول بازی شدند . بچه ها دوست داشتند شتر بازی کنند .پیامبر اکرم بچه هارو نوبتی پشت خودشان سوار می کردند و توی کوچه راه می بردند.صدای خنده ی پیامبر با شادی بچه ها درآمیخته بود. تا این که یکی از دوستان پیامبر که داشت دنبلشان می گشت، ایشان را در حال شتر بازی با بچه ها پیدا کرد و گفت: ای پیامبر خدا! همه توی مسجد منتظر شما هستند. وقت نماز دیر می شود.
پیامبر به چهره ی بچه ها نگاه کرد. آن ها هنوز دوست داشتند بازی کنند
پیامبر دوست نداشتند بدون توجه به میل بچه ها بازی رو رها کنند و به مسجد بروند. به همین خاطر فکری کردند و به دوست خودشان فرمودند: به خانه من برو و برای بچه ها گردو بیاور.
دوست پیامبر به خانه ی ایشان رفت و برای بچه ها چند تا گردو آورد. پیامبر به بچه ها گفتند: قبول می کنید شترتان را به این گردوها بفروشید؟
بچه ها گردوها را گرفتند و پیامبر را رها کردند. پیامبر هم رفتند مسجد تا نماز بخوانند.
دیدین بچه ها؟ پیامبر خییییلی مهربون بودن و بچه ها رو خیلی دوست داشتن. شما رو هم خیلی دوست دارن. پیامبر مهربون ترین آدم دنیا بودن.
پیامبر مهربان، باغی پر از میوه داشت
گوشه کنار باغش، نهال میوه می کاشت
وقتی که میوه هایش، درشت و پر آب می شد
باغبان مهربان، خوشحال و شاداب می شد
به باغ خود راه می داد، مردم دور و بر را
باز می گذاشت همیشه، برای آن ها در را
همسایه های نزدیک، با بچه های پرشور
از شاخه ها می چیدند، میوه های جورواجور
شادی می کرد باغبان، آن ها را وقتی می دید
روی سر کودکان، با خنده دست می کشید.
بچه ها! می دونید؟
امروز تولد یک نفر دیگه هم هست که ایشون هم مثل پیامبر خیلی مهربون بودن. ایشون پسر پسر پسر پیامبر بودن. اگه گفتین کی؟ آفرین!
امام صادق (علیه السلام). امام صادق شبا برای بچه هایی که چیزی نداشتند بخورن و گرسنه بودن، غذا می بردند.
(اگر گل آفتاب گردان داشتید می تونید نزدیک خودتون بذارید و این جا یک دفعه با اشاره یا نگاه کردن و لمس کردن یا بوییدن گل، موضوع رو ببرین به سمت گل آفتاب گردان.اگر نه با یک مکث و تغییر لحن و تون صدا این کارو بکنید. و بگید:
تا حالا گل آفتاب گردون دیدین؟)
گل آفتاب گردون شبیه چیه؟
آفرین!
آفتاب گردان اینقدر آفتاب رو دوست داره و همممش بهش نگاه می کنه شبیه خورشید شده.
ما هم خیلی پیامبر و دوست داریم مگه نه؟ کاش ما هم شبیه اونا باشیم. چه جوری ؟ بارک الله! مهربون باشیم.
(حالا برید به سمت اجرای نمایش خلاق) خب بذارید ببینم. مثلا فکر کن امروز رفتی مهد کودک.
(این موقعیت رو در نمایش ایجاد کنید که مثلا یکی از دوستاش خوراکی نیاورده بهش می ده یا نه؟ یا اسباب بازی کودک شما رو می خواد تا باهاش بازی کنه. البته لزومی نداره مستقیم برید سر این مطلب. می تونید از ورود به مهد و سلام و علیک و ... شروع کنید تا برسه به اینجا. یا مثلا زنگ خوراکی باشه. یا حتی می تونید موقعیت رو پارک یا مهمونی تعریف کنید. شرایط شما تعیین کننده است. مهم اینه که توی نمایش شرایطی رو فراهم کنید که کودک بتونه این بخشندگی و مهربانی و رو بروز بده. )
(بعد از تمام شدن نمایش و این که کودک سعی کرد مهربونی خودش رو نمایش بده :)
وااااای! چقدر تو مهربونی! داری کم کم کم کم شبیه پیامبر می شی.
خب بچه ها! امروز که تولد پیامبر و امام صادقه باید بهشون هدیه بدیم. نه؟
موافقین یک گل خوشگل درست کنیم براشون؟
یک گل آفتاب گردون!
( وسایل کاردستی رئ در اختیار کودک قرار بدید تا کاردستی درست کنه.)
(برای دیدن کاردستی به ادامه مطلب برین.)
می تونید این جا این کلیپ صلوات رو بذارید تا وقتی کودک داره کاردستی درست می کنه، این صدا رو بشنوه.)
خب بچه ها شنیدین این بچه ها داشتن چی می خوندن؟ صلوات!
وقتی ما صلوات می فرستیم انگار داریم یک دسته گل به پیغمبر هدیه می دیم. هم به پیامبر هم به خانواده شون. یعنی به امام صادق که پسر پسر پسر پیامبر بودن هم هدیه می دیم.
خود پیامبر گفتن هر جا بودین به من صلوات بفرستین.
این جا و اونجا صلوات
تو کوه و صحرا صلوات
کنار دریا صلوات
خلاصه هر جا صلوات
(با هیجان و شور کافی با هم چند تا صلوات بفرستید.)
خب! حالا این گل آفتابگردن رو با این صلوات ها هدیه می دیم به پیامبر و امام صادق.
تو زیبا ترین گل
برای جهانی
گل این زمینی
گل آسمانی
خب بچه ها! اگه گفتین الان وقت چیه؟ وقت بازییییییی!
بازی ما اسمش آینه بازیه. هر کاری من می کنم شما هم باید همون کارو انجام بدین. خب آماده این؟ پس شروع می کنیم.
(می تونید انواع حرکات رو انجام بدید. دستتون رو بذارید زیر چونه، سرتون رو بخارونید. موهاتون رو مرتب کنید. مسواک بزنید. دعا کنید. نماز بخونید. غذا بخورید. کتاب بخونید. دست به سینه بشید. باید به مرور سرعت بازی رو ببرید بالا و حرکات رو تند تند عوض کنید. اشکالی نداره اگه حرکتا متناوبا تکرار بشن ولی خب اگه تکراری نباشن جالب تره. اگر هنوز مثل من سن و سالی ازتون نگذشته، می تونید به مرور حرکت بازی رو بیشتر کنید. بپرید بالا. زیگزاگی بپرید. طناب بزنید. پروانه بزنید. دست بزنید. پا بکوبید و .... دیگه خودتون بهتر می دونید. )
(موقع انجام این بازی می تونید این صوت و این صوت رو که برای تولد پیامبره بذارید.)
(خب بعد از این مرحله دیگه وقت خوراکیه تا بچه ها آروم بشن. هر طور که خودتون صلاح می دونید این مراحل رو پیش ببرید. اگر بتونید کمی تخمه آفتابگردان تو خوراکی ها بگذارید خیلی جالب تر می شه.)
(و در نهایت جشنتون هم با خوندن این شعر و دعا کردن تموم می شه. )
مادری با دختر خود
پیش پیامبر آمدند
کنار خانه ایستادند
تق تق تق به در زدند
پیامبر عزیز ما
آمد و گفت: بفرمایید
مادر خوب، دختر ناز
به خانه ام خوش آمدید
مادر دختر به او گفت:
آمده ام با کوچولو
تا برایش دعا کنید
دست بکشید بر سر او
پیامبر عزیز ما
بچه را روی پا نشاند
روی سرش دستی کشید
برای او دعایی خواند
(اگر مثل من پسر دارید می تونید با اجازه از روح شاعر، توی شعر دخل و تصرف کنید و جای دختر، پسر بگذارید. مهم همذات پنداری بچه ماست. کی به وزن شعر کار داره تو این دوره زمونه؟:) )
ای پیامبر مهربون! امروز که روز تولد شما و پسر پسر پسرتون امام صادقه، برای ما هم دعا کنید.
(بعد از بچه ها بخواهید خودشون دعا کنن. اگه یادشون رفت شما دعا برای فرج رو فراموش نکنید. )
خدایا! امام زمان ما رو که پسر پسر پسر پسر پیامبرن و شبیه ایشون خیلی مهربونن رو زودتر برسون. خدایا امام زمان رو برسون تا همممه دنیا رو پر از مهربونی کنه.
همه توی دنیا
تو را دوست دارند
همه عاشق تو
همه بی قرارند
من و شاپرکها
به یاد تو هستیم
به بویت خدا را
همه می پرستیم
(و حالا وقت هدیه و ماچ و بغل و بوسه!)
*******
حقوق معنوی این اثر برای نگارنده محفوظ است.
توضیحات جانبی:
_ این برنامه برای کودکان 3 تا 7 سال طراحی شده است.
- در انتخاب شعرها و داستان ها سعی شده فضای کودکانه غالب باشد تا همذات پنداری بچه ها و ایجاد ارتباط با وجود نازنین پیامبر (صلوات الله علیه) بیشتر اتفاق بیفتد.
- سعی شده متناسب با سن کودکان پیش از دبستان مفهوم انتخابی بیشتر بار ایجابی داشته باشد. مثلا حتی مفهوم راستگویی برای کار انتخاب نشد چون کودکان ذاتا راستگو هستند و ممکن در این سنین اصولا مفهوم دروغگویی برایشان پررنگ نباشد و این تأکید بیش از حد اثرات چندان جالبی نداشته باشد.
- سعی شده اشعاری انتخاب شوند که زبان ساده و قابل فهم برای کودکان دارند و از واژه های نامأنوس برای کودکان، در آن ها استفاده نشده است.
- سعی شده نوعی انسجام محتوایی بین قسمت های مختلف برقرار باشد تا بیشتر در ذهن کودکان جایگیر شود.
هرچند که برای طراحی این کار و این که انسجام محتوایی داشته باشد، وقت زیادی گذاشته ام ولی شما می توانید بنا به اقتضای حال بچه و خودتون در هر موردی دخل و تصرف کنید و حتی فقط از ساختار کلی کار استفاده کنید.
- پیشنهاد می شود از کاربردی کردن این مفاهیم در موقعیت های دیگر استفاده کنید. مثلا اگر برای تعدادی از بچه ها جشن می گیرید می توانید این مثال را پیاده کنید.
موقع هدیه دادن آخر کار، جوری وانمود کنید که یک هدیه کم آمده است. قضیه را به بچه ها توضیح دهید و منتظر باشید تا عکس العمل شان را ببینید.
اگر کسی از بچه ها حاضر شد هدیه اش را به آن کودکی که سرش بی کلاه مانده بدهد اورا تشویق کنید و بگویید این یک نمایش بود. بعد به هر دوی آن ها هدیه بدهید.
- می توانید در موقعیت های مختلف صدقه دادن و انفاق کردن این مفاهیم را برای بچه ها با یک تلمیح یادآوری کنید.
- اگر شرایطش را دارید می توانید این برنامه را برای بچه های فامیل یا دوست یا اهل محل خودتان برگزار کنید.
- قبل از برگزاری جشن حتما یک دور برنامه را بخوانید تا آماده باشید.
- سعی کنید از اول روز متفاوت و شادتر باشید. حتی در سلام کردن. شام اون شب رو مطابق میل بچه ها درست کنید. پیتزای گوشت خانگی یا ماکارونی گزینه های خوبی هستند.
- دز مورد کاردستی من شخصا اعتقاد به آزاد بودن بچه ها دارم و خیلی دوست ندارم یک کار از پیش تعیین شده را انجام دهند. اما این مورد می تواند اسثتنثنا باشد. یا می توانید درست کردن کاردستی را کلا آزاد بگذارید تا کودک هر جور خودش دوست دارد درست کند.
- سعی کنید لحن قصه خوانی و شعر خوانی و حرف زدنتان برای بچه ها جذاب باشد. تون صدایتان را بالا و پایین ببرید. تأکیدات خاص داشته باشید.(مثل پسر پسر پسر پیامبر) ً شعرها رو با آهنگ های من درآوردی بخوانید.
- بیشتر اشعار به کار رفته در این برنامه کار آقای سید محمد مهاجرانی است.
- دو مجموعه کتاب شعر در مورد پیامبر
پیامبر عزیز ما، سید محمد مهاجرانی، انتشارات مدرسه
باغ گل محمدی، سید محمد مهاجرانی، نشر جمال
- داستان هایی از پیامبر اکرم
آواز گنجشک ها، پیام نادری، انتشارات محراب
گل صد برگ، سیدمحمد مهاجرانی، دفتر عقل
قصه های شیرین، مرتضی دانشمند، بوستان کتاب قم
لطفا بازخورد بدید. نظر انتقاد و پیشنهاد ممنون!
این لینک رو هم ببینید. ایده ناز لطیفی داره. راستش خودم شرمنده شدم که فقط به فکر بچه های خودم بودم.
http://istgaah.blogfa.com/post/242
وسایل مورد نیاز جشن و کاردستی در ادامه مطلب.
اگر دوست داشتید می توانید از این عکس ایده بگیرید.
یا حتی برای بچه های کوچکتر بگذارید هر کار دوست دارند انجام دهند. قیچی کردن کاغذ رنگی کار جذابی است. شاید بعد دوست داشتند از چسب هم استفاده کنند.